شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


معیارهای شناخت تفاوت میان فرهنگ ها


همانطور كه برای شناخت تفاوت طول اشیا از واحد اندازه گیری متر، و برای تشخیص وزن اشیا از كیلوگرم استفاده می كنیم؛ برای شناخت تطبیقی فرهنگ ها نیز نیازمند «معیار»هایی هستیم كه بتوانیم تفاوت نسبی میان آنها را بسنجیم. كلاكلن و استرابك Kluckoln & Strodbeck براساس مطالعه بین فرهنگی كه در ۱۹۶۱ انجام دادند، و در كتاب Variations In Value Orientations منتشر كردند، شش شاخص زیر را برای شناخت تفاوت های فرهنگی مطرح ساختند:
· اعضا یك جامعه «طبیعت مردم و انسان را چه می پندارند، یعنی در نظر آنها مردم خوب، بد یا تركیبی از هر دو هستند؟
· اعضا جامعه رابطه فرد و طبیعت را چگونه می پندارند، آیا ما در رابطه ای هماهنگ با طبیعت، یا سلطه بر آن باید باشیم؟
· اعضا یك جامعه رابطه بین افراد را چگونه می بینند، آیا فرد هنگام عمل باید گروه را بر خود ترجیح دهد یا بالعكس؟
· اعضا یك جامعه معتقدند باید مطابق جریان رود عمل كنند و از هر موقعیتی برای لذت بیشتر بهره بجویند، یا آن كه معتقدند برای رسیدن به وضع بهتر باید هدف گذاری و برنامه ریزی كرد و مطابق هدف عمل كرد؟
· درك اعضای جامعه از فضای اجتماعی چیست؟ آیا معتقدند امور باید در «فضای خصوصی» انجام شود و اجازه نمی دهند دیگران به حریم آنها نزدیك شوند، یا بالعكس، معتقد به «فضای عمومی» و مشاركت جمعی و ابراز آزادانه عقاید و احساسات هستند؟
· جهت گیری جامعه نسبت به زمان چگونه است، آیا گذشته، حال یا آینده گرا هستند؟
به عقیده این مردم شناسان در هر جامعه یا گروهی یك «جهت گیری فرهنگی غالب» dominant cultural orientation وجود دارد. آنها متذكر می شوند كه ممكن است «جهت گیری های فرهنگی ضعیف» در بخش های مختلف یك جامعه وجود داشته باشد. ابعاد شش گانه مذكور به معنای نفی آنها نیست، بلكه از طریق سنجش این شاخص ها می توان «جهت گیری فرهنگی غالب» را شناسایی و تحلیل كرد.
مردم شناس شهیر ادوارد هال Edvard Hall در كتاب مشهور خود (۱۹۹۰) Understanding Cultural Difference كه محصول چهل سال تلاش او برای ارایه «نظام طبقه بندی ابعاد فرهنگی» dimensional classification system برای مقایسه تفاوت های فرهنگی میان جوامع است، چهار شاخص زیر را پیشنهاد می كند:
· Context (بافت) _ برای آن كه در جامعه ای فرد بتواند ارتباط موفقی با دیگری برقرار كند، چه میزان اطلاعات به نحو صریح باید به دیگری ارایه كند؟
· Space (فضا) _ در فرآیند ارتباط، فرد چقدر با دیگری فاصله شخصی را حفظ می كند؟
· Time (زمان) _ آیا افراد در یك زمان تنها برای انجام یك كار برنامه ریزی می كنند (monochromic)، بالعكس، قبل از اتمام كاری به انجام كار دیگری اقدام می كنند (polychromic) ؟
· Information (فرم) _ ساختار و سرعت مبادله اطلاعات بین افراد و سازمان های یك جامعه چگونه است؟ كند / تند، سازمان یافته / آشفته و ...؟
هال جوامع را به دو دسته تقسیم می كند: جوامع High-Context و جوامع Low-context در HC زمان پلیكرونیك است و افراد همزمان چند كار را انجام می دهند، و چون در زمینه جامعه پذیری سرمایه گذاری زیادی می شود، به ابزار صریح حجم زیاد اطلاعات برای ارتباط گیری اجتماعی موفق ضرورتی وجود ندارد. در چنین جامعه ای افراد یكدیگر را می شناسند و از انتظارات یكدیگر آگاهی دارند.
در نتیجه در چنین جامعه ای «ارتباط كلامی» چندان گسترده نیست. كشورهای عرب و ژاپن نمونه ای از جامعه HC است. مثل ژاپنی می گوید: «آن كه می داند حرف نمی زند، آن كه حرف می زند نمی داند» یعنی ما سخن می گوییم تا بدانیم. همچنین در جامعه HC افراد تمایل دارند كه فاصله فیزیكی میان افراد بیشتر باشد. در چنین جامعه ای افراد به رهبری اقتدارگرایانه تمایل بیشتری دارند و افراد معتقدند در راس جامعه باید رهبری ای باشد كه همه به او گوش دهند و احترام بگذارند. هال تصویری از ملاقات مردم با رهبران عرب را تحلیل می كند كه در آن رهبر از همه چیز سخن می گوید و مردم را نصیحت می كند. مردم نیز از شنیدن آن مطالب لذت می برند. به عقیده هال آمریكا نمونه ای از جامعه ای Low-Context است. او توضیح می دهد كه اغلب رفتارهای عرب برای مردم آمریكا غیر قابل فهم است. برای مثال، آمریكایی ها نمی توانند دریابند كه چطور ممكن است رییس جمهوری مردم را دور خود جمع كند و آنها را نصیحت كند. یكی دیگر از نظام های طبقه بندی فرهنگ ها متعلق به Geert Hofsted است كه در كتاب (Cultures and Organization : Software of the Mind ۱۹۹۱) ارایه شده است. هافستید كه به بررسی تجربه چهل كشور پرداخته است، ابعاد فرهنگی زیر را برای شناخت تفاوت میان فرهنگ ها پیشنهاد می كند:
· Power Distance تا چه میزان افراد یك جامعه به نظام سلسله مراتب نابرابر قدرت تن می دهند؟
· Uncertainty Avoidance تا چه میزان افراد یك جامعه ریست پذیرند و وضعیت نامعین را تحمل می كنند و یا حاضرند با افرادی كه از دوستان و آشنایان شان نیست همزیستی داشته باشند؟
· Individualism، تا چه میزان افراد یك جامعه خودشان را از گروه آزاد، یا بالعكس در قید ارزش های گروهی می داند، افراد چه میزان جمع گرا یا فرد گرا هستند؟
· Masculinity تا چه میزان جامعه ای رفتار مادی و خشن را می پذیرد و از آن جانبداری می كند.
· Time Horizon یا افق زمان، تا چه میزان افراد یك جامعه حاضرند برای منافع بلند مدت از منافع كوتاه مدت زمان حال خود چشم بپوشند؟
Alan Fiske یكی دیگر از مردم شناسان مطرح در زمینه شناخت تطبیقی فرهنگ های معاصر است. او در مطالعه ای به نام (Structures of Social Life ۱۹۹۱) چهارچوب زیر را پیشنهاد می كند. به اعتقاد فیسك فردگرایی و جمع گرایی مهم ترین وجوهی است كه جوامع معاصر را از یكدیگر متمایز می كند. او دو نوع جمع گرایی و فرد گرایی را از یكدیگر تفكیك می كند. یكی فردگرایی افقی و فردگرایی عمودی: دوم جمع گرایی افقی و جمع گرایی عمودی. به اعتقاد فیسك میزان نابرابری و فاصله قدرت Power distance مهم ترین شاخص شناخت فرهنگ هر جامعه ای است. بر این اساس مقولات خود را این گونه تعریف می كند:
· Horizontal Collectivism روستاهای كوچك نمونه اعلای این جامعه اند. افرادی یك جامعه دارای اهداف مشترك هستند تفكیك پذیری میان افراد عضو جامعه چندان وجود ندارد و اخلاقیات مبتنی بر عضویت در گروه استوار است و در نتیجه افراد بیرون جامعه بیگانه فرض می شوند.
· Vertical Collectivism كشورهای آسیایی، به خصوص جوامع عرب نمونه اعلای این جامعه اند. افراد جامعه رابطه روان شناختی با رهبران و راس جامعه و گروه دارند. در این جامعه افراد برای احترام گذاردن «خم» می شوند، بر خلاف جامعه برابری طلب كه «دست دادن» می دهند. در این جامعه اگر چه رهبران روسا احترام می بینند، اما در مقابل رفاه و آسایش مردم زیر دست هم مسئول شناخته می شوند. مردم در ازای دریافت مزد كه همان مسئولیت های رییس یا رهبر است او را تعظیم می كنند. در این جامعه افراد نمی توانند به میل خود رد امور مشاركت كنند. حتی عنان امور اقتصادی در كف رهبر قرار دارد.
· Horizontal Individualism كشورهای اسكاندیناوی مانند سوئد و نروژ نمونه اعلای این نوع جامعه است. فرد از تمام آزادی های اجتماعی بهره مند است. افراد جامعه همه برابرند، اگرچه برخی مالیات های سنگین تری می پردازند. فرصت های زندگی برای ایفای نقش های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی برابر است. Vertical Individualism آمریكا نمونه اعلای این نوع جامعه است. در آن فردگرایی اهمیت دارد، اما اقتصاد آزاد و مكانیسم بازار همه چیز را تعیین می كند. برابری در فرصت ها و زمینه ایفای نقش برای همه وجود دارد اما درآمدها برابر نیست.

نعمت الله فاضلی
منبع : مرکز علمی و پژوهشی فرش ایران


همچنین مشاهده کنید