جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


بچه های بهشت


می توانستم برای این ستون از یك دوجین فیلم به عنوان آثار محبوب زندگی ام نام ببرم، اما حالا كه فكرش را می كنم انتخاب اولم «بروبچه های اون بالا/ بهشت» ( Les Enfants du paradis )مارسل كارنه است. نكته ای كه باعث می شود «بروبچه های اون بالا» را به شدت دوست داشته باشم این است كه فیلم دقیقاً پیش از برداشته شدن محدودیت های دست وپاگیر عرصه سینما ساخته شده. دورانی كه حصارها همچنان حضور داشتند و سینما هنوز به عرصه های جدید پا نگذاشته بود. فیلم اثری سیاه و سفید است كه توسط مارسل كارنه بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ ساخته شد. «بروبچه های اون بالا» بیش از هر چیزی نشان دهنده نقطه اوج سنت های كلاسیك است و بازیگران بی نظیر و توانمند آن همگی برآمده از آثار صامت و حتی فراتر از اینها، محصول تئاتر قرن ۱۹ هستند.بله حق با شماست. من فیلمی را دوست دارم كه ریشه در ساختار استودیویی و نگاه استیلیزه یك قرن گذشته را دارد و این مسئله در تضاد كامل با نوع سینمای خود من است. بله این فیلم ساختاری كاملاً كلاسیك دارد و از یكسری اصول معمول و سنتی تبعیت می كند و كاملاً واضح است كه روی صحنه نمایش ساخته شده. اما چیزی كه مرا مجذوب خودش كرده این است كه فیلم با وجود همان قواعد و اصول، توانسته از آن مرزها فراتر رفته و چیزی شبیه رویا برایمان خلق كند. آن دنیایی كه در عین سحرانگیز بودن و در عین جلوه جادویی و جن و پری وارش، شما را متقاعد می كند كه كاملاً واقعی، باورپذیر و ملموس است. «بروبچه های اون بالا» به هر حال فیلمی درباره دنیای خیال پردازی و نمایشگری است، دنیای بندبازها، تقلیدكاران و مضحكه سازان سال های ۱۸۳۰ پاریس. اما اگر علاقه دارید كه به قواعد این دنیا تن بدهید، متقاعد شوید و باورش كنید، آن وقت همه چیز در نظرتان جلوه ای واقعی پیدا می كند. تصاویر این فیلم، مضحكه ها و تقلیدهای تصنعی و در حقیقت همان رفتارهای ساختگی، مبالغه آمیز و متظاهرانه بازیگران را كاملاً به زبانی مجاب كننده و باورپذیر تبدیل كرده است و دقیقاً بلافاصله پس از مواجهه با این تصاویر همگی آنها تا ابد در ذهنتان حك می شوند. راستش را بخواهید وقتی كه داشتم با تروفو در «فارنهایت ۴۵۱» همكاری می كردم، فرانسوا را متقاعد كردم تا در صحنه ای كه جولی كریستی به بالای پشت بام می رود به سادگی از ماكت های پوشالی و مقوایی سیاه رنگ و پرده هایی با نقش های ستاره ای رویشان، درست شبیه «بروبچه های...» استفاده كنیم.كارنه خودش فیلم را این گونه توصیف كرده بود: «ادای دینی به تئاتر» و كلمه paradise در عنوان فیلم اصطلاحی است كه به ارزان ترین جایگاه تماشاگران در طبقه های بالای سالن تئاتر اشاره می كرد. با همه این حرف ها كارنه در این اثر به دنیایی فراتر از جهان تصنعی تئاتر دست یافته است. او با سینما كاری كرد كه تئاتر از انجامش ناتوان بود. خلق حس و حال قصه ای جن و پری وار و فضای رازآلود یك دنیای سحرانگیز كه كاملاً جلوه ای واقعی داشت تنها از عهده سینما برمی آمد. این موفقیت تنها به مدد استفاده هوشمندانه او از دوربین و نورپردازی حاصل شد. تماشای چگونگی بسط و پردازش قصه توسط كارنه آن هم به شیوه ای سرراست و بدون ادا و اصول و بدون سود جستن از شیوه های عجیب و غریب تكنیكی، كه بعدها جزء جدایی ناپذیر سینما شدند، احساس بدیع و شعف انگیزی را در شما ایجاد می كند.جدا از اینها، فیلمنامه ژاك پره ور و حضور بازیگران فوق العاده چون ژان لویی بارو، پی یر براسور و... قطعاً در خلق این شاهكار تاثیر انكارناپذیری داشته اند. واقعیتش این است كه من ذائقه سینمایی ام را تا اندازه ای مدیون آثار كلاسیك فرانسوی ام. اگر درست یادم بیاید بیشتر آنها را در old Academy خیابان آكسفورد دیدم. فیلم هایی مثل دیو و دلبر ژان كوكتو فقط صحنه عظیم و بی مانند حركت گروهی آدم ها و مشعل ها را به درون یك راهرو در آن فیلم به خاطر بیاورید تا منظور مرا متوجه شوید. من عاشق سحر و افسون دنیای فیلم هستم. فیلم ها رویاهای ما را از آن خود می كنند. اثر مارسل كارنه سرشار از آرزوها و رویاهای تماشاگران است. او توانست برای همه ما در یك دنیای واقعی به آن آرزوها و رویاها، رنگ زندگی ببخشد. من جزء رانده شدگان به صنعت سینما هستم. اگر در آن روزهای نخستین كارم مادر نامزدم از من درباره شغلم می پرسید به او می گفتم دارم دوره هایی را برای شغل حسابداری می گذرانم و هیچ حرفی از سینما نمی زدم. یك دوست خانوادگی در استودیو Maryle bone شغلی برای من دست و پا كرد.دقیقش را بخواهید درست كردن چای. او دوستی داشت كه بعد از جنگ روی فیلم های فرانسوی صداگذاری یا آنها را دوبله می كرد.همان جا بود كه جذب جادوی سینما شدم. تماشای آن فیلم ها روی میز صداگذاری در آن اتاق های كوچك و تاریك برایم فوق العاده جذاب و لذتبخش بودند. آن زمان هیچ وقت آرزوهای بلندپروازانه ای مثل فیلمبرداری آثار سینمایی در سرم نبود. تا اینكه یك آگهی تبلیغاتی دیدم كه یك دستیار فیلمبردار می خواستند. پیش فردی یانگ رفتم و او شغل جا زدن حلقه های نگاتیو را به من داد. به تدریج به فیلمبرداری علاقه پیدا كردم. تكنیك های زیادی را آموختم، اما همیشه حس می كردم یك كارگردان باید درباره كارایی یك فیلم و در حقیقت آنچه كه فیلم می خواهد به آن برسد ایده های مختلفی داشته باشد. در این صورت دیگر نیازی نیست كه عوامل اجرایی و تكنسین ها مدام نكاتی را به او تذكر دهند. یك فیلم خوب برای پذیرفتن تمام مسائل و اتفاقات پیش بینی نشده و ایده های نو انعطاف از خود نشان می دهد. فیلم مسئله غریبی است و زندگی غیرعادی مخصوص به خودش را دارد. شما هیچ وقت نمی توانید زیاد تمرین كنید. پس از شروع فیلمبرداری این شمایید كه بی درنگ در دستان نیروهای درون طبیعت گرفتار می شوید. مثلاً وضعیت آب و هوا و نور یكی از این موارد است.ببینید شما باید تمام مسائل و مشكلات را با دقت پیش بینی كنید اما با این حال اجازه دهید مسائل ناخواسته به نقطه طلایی اثرتان تبدیل شود. فكر می كنم پذیرفتن این شانس بوده كه چنین كیفیت فوق العاده ای را برای «بروبچه های اون بالا» رقم زده است. بله فیلم تا اندازه ای ساختاری تصنعی پیدا كرده اما در حقیقت این قصه است كه چنین فضایی را به وجود می آورد. برخوردهای غیرمنتظره و اتفاقات و پیشامدهای جذاب تنها در قصه ای از جنس قصه های جن و پری قابل درك و فهم است.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید