جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

مرگ مغزی


در حال حاضر در كشورما سالیانه هزاران نفر به دلایلمختلفی، دچار ضایعه غیر قابل بازگشتی بنام مرگ مغزی می‏شوند.این عده مدتی را در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان سپری می‏كنند و سرانجام به طور واضح و ملموس بدرود حیات می‏گویند. در جوامع امروزی به دلیل پیشرفتهای علم پزشكی استفاده‏های مثبت و نوعدوستانه از این وضعیت امكان پذیر است درجامعه ما نیز حركت‏های مهمی در این خصوص صورت پذیرفته است كه نیاز به عنایت بیشتر مسئولان و پشتیبانی گسترده تر از سوی علما و فضلای محترم دارد.
تاریخچه مرگ مغزی :
برای اولین بار در سال ۱۹۵۰ میلادی پزشكان رشته اعصابدر اروپا به نوعی كما(Coma)(۱) اشاره نمودند كه در آن بافت مغز به صورت غیر قابل بازگشت صدمه دیده و عملكرد خود را از دست داده بود و لیكن فعالیت قلب و ریه به كمك دستگاه(۲) ادامه داشت. در آن زمان این نوع از كما بعنوان «كمای غیر قابل بازگشت‏» نامیده شد . در سال ۱۹۶۸ عده‏ای دیگر از پزشكان این حالت را «مرگ مغزی » نامیدند و معیارهایی جهت تشخیص آن وضع كردند. این مطلب كه «اگر مغز مرده باشد شخص مرده است و مرگ مغز در نهایت باعث توقف فعالیت قلب خوا هد شد.» سبب شروع بحث‏های مهم اخلاقی واجتماعی و قانونی گردید و گروه های كارشناسی مختلف و متعددی در این باره به بحث و تحقیق پرداختند. بعد از آن و به تدریج معیارهای روشن تر و كامل تری جهت تعیین مرگ مغزی پیشنهاد گردید. آخرین و جامعترین معیارها كه در حال حاضر براساس آن عمل می‏شود مربوط به سال ۱۹۸۱ می‏باشد.
تعریف واهمیت تشخیص مرگ مغزی :
تعریف مرگ مغزی : مرگ مغزی به از بین رفتن كامل و غیرقابل بازگشت تامی عملكردهای مغز(۳) اطلاق می‏شود
علل عمده ایجاد كننده مرگ مغزی عبارتند از ضربه مغزی ،خونریزی مغزی ، ایست قلبی .
تشخیص و اعلام مرگ مغزی از دو جهت‏حائز اهمیت است:
اولا: از نظر علم طب، مرگ مغزی برابر با فوت بیمار می‏باشد. ثانیا: از اندامهای بیماری كه دچار مرگ مغزی شده است میتوان جهت پیوند اعضاء(۴) استفاده كرد.
در فردی كه دچار مرگ مغزی شده است ، تنفس قطعمی‏گردد و با قطع تنفس، ضربان قلب نیز متوقف خواهد شد با توقف گردش خون ، خونرسانی به بافتها مختل گردیده و اندامهای بدن قابلیت ادامه حیات خود را از دست‏خواهند داد.
با دخالت در این مسیر و بازگرداندن تنفس بیمار توسطدستگاه تنفس مصنوعی، قلب به طور موقت به كار خود ادامه خواهد داد و بیمار برای مدتی محدود در حالت كما قابل نگهداری خواهد بود.اگر چه پس از مدتی علیرغم متصل بودن بیمار به دستگاه ، قلب بیمار از كار خواهد ایستاد و نهایتا مرگ اندامها آغاز خواهد گردید.
روشن است كه بیمار دچار مرگ مغزی ، فی نفسه قابلیتادامه حیات ندارد و ادامه حیات نباتی وی (اگر بتوان نام حیات برآن نهاد) وابسته به دستگاه می‏باشد. در واقع پزشكان با بر قرار كردن تنفس در این بیماران، تنها می‏توانند برای مدت محدودی مرگ قلب و سایر اندامها را به تعویق اندازند.برای نمونه حداكثر زمانی كه تاكنون علم طب توانسته است‏یك بیمار دچار مرگ مغزی را نگهداری كند ۱۰۷ روز بوده است. براین اساس ، واضح است كه چرا علم طب مرگ مغزی را برابر با فوت بیمار می‏داند.
معیارها ی تشخیص مرگ مغزی :
همانطور كه قبلا توضیح داده شد، جهت اعلام مرگ مغزی ،بیمار باید معیارهای معینی را به طور كامل دارا باشد. به بیان دیگر هر بیمار مشكوك به مرگ مغزی توسط معیارهای معینی ارزیابی می‏گردد و اگر تمامی این معیارها در او وجود داشته باشند، تشخیص مرگ مغزی داده می‏شود.این معیارها چنان محافظه كارانه و دقیق می‏باشند كه در صورتی كه به درستی و با دقت نظر به كار روند، هیچگاه باعث تشخیص مرگ مغزی در بیماری كه قابلیت ادامه حیات دارد نخواهد شد.
معیارهای مرگ مغزی اجمالا ازاین قراراست:
۱. از بین رفتن عملكردهای مغزی : الف - عدم پاسخ بیمار به تحریك دردناك . ب - از بین رفتن حركات خود به خودی در اندامها. ج - از بین رفتن رفلكس‏های ساقه مغزی (۵) د - از بین رفتن تنفس خود به خودی در بیمار(۶)
۲ . غیر قابل بازگشت بودن عملكردهای مغز:
دلیل ایجاد حالت كما نباید موارد قابل برگشتی همچون مصرف دارو و الكل، كاهش فشار خون یا كاهش دمای بدن باشد. بدیهی است كه قبل از ارزیابی مرگ مغزی باید این موارد به دقت كنار گذاشته شوند.
۳. پایدار ماندن علائم مرگ مغزی : زمان مشخصی جهت تحت نظر قرار دادن بیمار مشكوك به مرگ مغزی مورد نیاز است كه در طول این زمان علائم بیمار باید ثابت و پایدار باقی بماند.
در مواردی كه علت از دست رفتن هوشیاری معلوم است(مثل خونریزی مغزی و یا ضربه مغزی )، تحت نظر قراردادن بیمار بمدت ۴۴ ساعت لازم است برای مواردی كه علت كما مشخص نیست این زمان حدود ۷۲ ساعت‏خواهد بود برای كودكان این زمان طولانی تر بوده و گاهی تا یك هفته طول می‏كشد.
گاهی اوقات پس از ارزیابی بیمار با معیارهای فوق ،همچنان پیرامون اعلام مرگ مغزی شك وجود دارد، در این حالت انجام آزمایشهای تایید كننده ضرورت پیدا می‏كند. ازجمله مهمترین این آزمایشها می‏توان نواز مغزی (الكتروانسفالوگرام) و اندازه گیری جریان خون در مغز را نام برد.
در الكتروانسفالوگرام ملاك توقف فعالیت مغز این است كهچنانچه دو نوار مغزی به فاصله ۶ ساعت گرفته شود، هیچگونه امواج مغزی ثبت نگردد وخط صاف ترسیم شود.
در اندازه گیری جریان خون مغز كه با روشهای مختلفیانجام می‏شود، كفایت‏خون رسانی به بافت مغز مورد بررسی قرار می‏گیرد. نا كافی بودن جریان خون مغز باعث صدمات غیر قابل برگشت به بافت مغز در عرض چند دقیقه خواهد شد، بنا براین اثبات عدم كفایت‏خون رسانی به مغز، تشخیص مرگ مغزی را مسجل می‏كند.
اكنون این سوال مطرح می‏شود كه صلاحیت اعلام مرگمغزی باید در اختیار چه افرادی باشد؟ علاوه بر متخصصان بیماریهای مغز و اعصاب و جراحان مغز و اعصاب، پزشكان دیگری كه سابقه فعالیت در بخش مراقبتهای ویژه و بخش اورژانس را داشته و در این خصوص تجربه دارند، می‏توانند واجد چنین صلاحیتی باشند. در بعضی كشورها گفته می‏شود كه دست كم دو پزشك باید در مورد مرگ مغزی متفق القول باشند.
در صورتی كه استفاده از اعضای بیمار مشكوك به مرگمغزی جهت انجام پیوند مدنظر باشد، توصیه می‏شود تیمی متشكل از متخصص مغز و اعصاب ، جراح مغز و اعصاب ، متخصص داخلی و متخصص بیهوشی تشكیل گردیده و وظیفه بررسی و اعلام مرگ مغزی را بر عهده بگیرند.
پس از تشریح موضوع «مرگ مغزی » و اینكه ازنظر علم طببیمار دچار مرگ مغزی ،مرده تلقی می‏شود و ادامه‏ء حیات نباتی او نیز وابسته به دستگاه تنفس مصنوعی است آن هم برای زمان كمی و با قطع این دستگاه،اندامهای بیمار توان ادامه حیات نخواهند داشت.اینك جای این پرسش است كه از نظر علم فقه بیمار دچار مرگ مغزی ،مرده به شمار می‏آید یا زنده؟پیامدهای فقهی وحقوقی بسیاری براین مساله مترتب است وپرسشهای فراوانی را بر می‏انگیزد،ازجمله آنكه آیا استفاده از اندامهای چنین شخصی برای پیوند اعضاجایز است؟آیا قطع دستگاه تنفس مصنوعی دراین حالت به منزله قتل بیمار به شمار می‏آید؟وپرسشهای دیگری ازاین قبیل.
منابع :
۱ - اصول نرولوژی ادامز (سال ۱۹۹۷). ۲ - جراحی مغز و اعصاب یومن (۱۹۹۶). ۳- اصول طب داخلی هاریسون (۱۹۹۸).
۱. اغماء (كاهش سطح هوشیاری )۲. دستگاه تنفس مصنوعی (ونتیلاتور) . ۳. شامل قشر مغز و ساقه مغز. ۴.پیوندهای مهمی از جمله پیوند قلب - كلیه - كبد و... در كشورها قابل انجام است. ۵.رفلكس عبارت است از مسیری كه به واسطه یك تحریك محیطی آغاز شده و به مركز عصبی رفته و مجددا از راه دیگری به محیط باز می‏گردد. این بازتاب به طور خود كار صورت می‏گیرد. از رفلكس‏های ساقه مغز می‏توان رفلكس مردمك - رفلكس قرنیه و رفلكس سرفه را نام برد. ۶. بدین معنی كه اگر بیمار بمدت معینی از دستگاه تنفس مصنوعی جدا شود، تنفس در وی مشاهده نگردد.

دكتر حمید سلطانعلیان
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید