پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


محافظه کاران ادبیات داستانی


محافظه کاران ادبیات داستانی
محافظه كاری به عنوان یك واژه، مفهوم نه چندان دلچسبی دارد. نقش غالب ادبیات سیاسی در این چند سال گذشته موجب شده تا تلقی عمومی از محافظه كاری به معنای نوعی خویشتن داری سیاسی و اجتماعی باشد كه در مقابل جریان های رادیكال قرار گرفته و می كوشد تا حركتی بنیادین داشته باشد. اما این تعریف زمانی كه وارد حوزه ادبیات داستانی و شكل های هنری می شود، معنایی دگرگون یافته و در واقع تبدیل به تلاش نویسنده برای ایجاد ساختاری چارچوب مند و در عین حال خلاقانه می شود. محافظه كاری ریشه در نابسامانی هایی دارد كه جو سیاسی و اجتماعی به نویسنده تحمیل كرده و موجب می شود تا او در روایت داستانی اش از وجود بیرونی و درونی ابژه ها، دچار «احتیاط» و ساختار ی پخته تر باشد. با این كلیت می توان نویسنده محافظه كار را فردی دانست كه با درك حال و هوای تفكرات روشنفكری زمان خود از یك سو و تلاش برای خلق آثاری عمیق و منتفذ از سوی دیگر، چارچوبی را می سازد كه با تمام نوآوری ها و خلاقیت های موجود در آن، ریشه در سنت های روایی ماقبل داشته و خلق عرصه ای نو و جدید را به آرامی و بدون شكستن ناگهانی قالب ها و مفاهیم موجود انجام می دهد. محافظه كاری ادبی به هیچ عنوان یك تفكر سیاسی و اجتماعی نیست و ممكن است محافظه كار ترین نویسندگان جهان مانند دوگار، بورخس، مارسل پروست و... در تفكر و گرایش های فكری خود از رادیكال ترین چهره های دوران خود به شمار آیند. پس محافظه كاری، در واقع نگره ای ساختاری و روایی را شامل می شود كه آن نوآوری و یا آوانگاردیسم فكری را به آرامی و بدون ایراد هرگونه مانیفستی روایت می كند. ادبیات داستانی ایران در سال های بعد از انقلاب به دلیل حذف ناگهانی بسیاری از چهره ها و تجربه های نوپا و صاحب سبك به ناگاه دچار گونه ای عقب نشینی و سكوت ساختاری نابهنگامی شد. بنابراین نویسندگان جوان دهه شصت با وضعیتی رودررو شدند كه نه اجازه صریح نویسی و رئالیسم بی پروای ادبی را می داد و نه می توانستند به فرم و ساختار های نیمه جانی رجعت كنند كه كاركرد خود را از دست داده بودند. پس در شرایطی اجباری و با توجه به مواضعی كه روشنفكری ادبی ایران هم در پیش گرفته بود، كوشید برای معانی و دغدغه های خود، ساختار ها و مولفه های زبانی و روایی منحصر به فردی بیافریند.
این حركت موجب شكل گیری سبك ها و فرم های انتزاعی تر و یا پیچیده تر شد كه در دهه هفتاد و با نگاهی تاریخی، جریان محافظه كاری داستانی را رقم زد. پس می توان گفت كه محافظه كاران طی روندی كه جو موجود به آنان تحمیل كرده بود، نوآوری های خود را در یك كلیت و مجموعی از آثار خود تجربه كردند و به همین دلیل در آثار ایشان هیچ گاه سمت و سوی آنارشیستی و یا آوانگارد با معیار های شناخته شده غربی به وجود نیامد. با آغاز دهه هفتاد و درونی تر شدن تجربه های مذكور، نویسندگان جوان و میانسال كه چندین سال را به نوشتن مشغول بودند، توانستند تنه اصلی ادبیات ایران را به خود اختصاص دهند. چهره هایی مثل شهریار مندنی پور، جعفر مدرس صادقی، رضا جولایی، امیرحسن چهلتن، ابوتراب خسروی و... تجربه های مدرن خود را در شكلی پخته و با ساختار ی كه به آ رامی، نوآوری های خود را آ شكار می كرد شناخته شدند.
محافظه كاری ادبی با این تعریف دارای چهار ویژگی روایی مشخص است كه می توان آنها را در آثار این نویسندگان و با وجود تفاوت های فكری و روایی مفرطی كه با هم دارند، مشاهده كرد. اولین موتیف و ویژگی ای كه در آثار محافظه كاران دهه هفتاد آشكار است، استفاده از مفهوم تاریخ در روایت و وجود شخصیت هایشان است. فضای انقلاب و سال های بعد از آن موجب شد تا نویسنده ایرانی كه اغلب و پیش از آن برداشت و گرایشی ماركسیستی از تاریخ داشت تغییر رویه دهد و تاریخ را به عنوان یك حركت سیال زمانی و در مقام بالاتر به عنوان پاره ای از وجود ذهنی شخصیت های خود وارد داستان كند. این گرایش به هیچ وجه جنبه ای منتقدانه و یا ساختار زدا نداشته و اغلب به دنبال ایجاد بستری برای درك چهره انسان ایرانی در زمان حال بود. به طور مثال نویسنده ای مثل مدرس صادقی در آثاری مانند سه گانه كرا، ناكجاآباد، عرض حال و... از تاریخ به عنوان وجودی همه جانبه و عینی استفاده می كند تا رویارویی گونه ای مدرنیزاسیون هیجان زده اجتماعی و فكری را با سنت های اجتماعی روایت كند و در این راه به تعریف و كاركرد خلاقانه و بكری از كاركرد تاریخ در داستان دست پیدا كند و یا رضا جولایی با ساختن بستری كه در ظاهر از نظر زمانی به دوره ای دیگر مربوط می شود، روند تفكر انسان ایرانی را به روایت می كشد و نوعی خشونت سركوب شده را آشكار می كند. بنابراین اعم نویسندگان محافظه كار ایرانی به بازخوانی جدیدی از مفهوم و شكل تاریخ می پردازند. اگر دقت كنیم درمی یابیم كه این روند، عجیب هم به نظر نمی رسد. زیرا بعد از عوض شدن شكل ظاهری و درونی جامعه در سال های دهه شصت و حركت پرضرباهنگ اجتماع، نویسنده به عنوان راوی این وضعیت می بایست به خلسه ای تاریخی فرو رفته و با بازخوانی مجدد وضعیت تاریخی اجتماع خود به رئالیسم مكانی و زمانی دست می یافت. نویسنده دهه هفتاد با این بستر و با توجه به برخی شكست های روشنفكری دست به بازسازی خود زده و با آرامش، حركت كندتر و درك معنای تردید، آثار خود را می آفریند. این نویسنده به دلیل همان نگاه تاریخی تلخ خود، از تجربه مانیفست و یا حكم دادن و همچنین رئالیسم بی پرده ای كه تمایلات اكسپرسیونیستی دارد پرهیز كرده و به طور كل میراث و مانده های فكری ادبیات چپ را بایگانی می نماید. پس نگاه تاریخی با این مشخصه ها از مهم ترین ویژگی های نویسندگان محافظه كار دهه هفتاد به شمار می آید. دومین مشخصه ای كه از آثار نویسندگان محافظه كار می توان درك كرد، دور شدن از رئالیسم روایی كلاسیك و خلق فضا هایی است كه پیچیدگی بیشتری داشته و اغلب ذهنی هستند، پس می توان گفت حركت به سوی ادبیات و داستان نویسی ذهنی و تردید در حقانیت و قطعیت دنیای عینی از مهم ترین شاخصه های محافظه كاری به شمار می آیند. ممكن است كه ذهنی نویسی و ذهنی گرایی در آثار نویسندگانی تجربی و یا آنارشیست هم مشاهده شود. اما رویكرد محافظه كاران متفاوت است. در اغلب آثار نویسندگان مذكور نوعی رفت و آمد بین ذهن و واقعیت بیرونی وجود دارد كه در نهایت به نوعی حیرت، شگفتی و یا سكوت روایی منتهی می شود. شخصیت های این فرم داستانی، از فراروی ذهن نسبت به وجود پدیده های پیرامون و مكاشفه درونی به عنوان شاخصه ای به شدت آزاد، پویا و بی حد و مرز یاد كرده و روابط موجود در متن را دچار از هم گسیختگی و عدم قطعیت می نمایند. روح رمانتیسم موجود كه موجب مركزیت یافتن ذهن و فعال شدن آن گردیده، نیازی به تبیین و تاویل پدیده ها و یا عناصر بیرونی نداشته و به همین دلیل بسیاری از داستان های این نوع، تلقی جدیدی از معنای رئالیسم ارائه می دهند. ذهنی گرایی به عنوان یك تكنیك اولیه جای بیشتری را به خود اختصاص داده و موجب می شود تا نویسنده شكاك كه طی كشف تاریخی خود تزلزل موقعیت ها و دوران های مختلف حیات اجتماعی ایران را درك كرده، دیگر دل به واقعیت ها و شناسه های موجود در اجتماع نبندد. به واقع می توان گفت: «محافظه كاران كه برخی از ایشان جنبه های بارز روشنفكری را نیز اشاعه داده و می دهند با توسل به روایت های ذهنی و اعتماد به وجود روایی آدم های درون متن خود، امنیت كمرنگ شده رئالیستی را با پایگاه مطمئن تری به نام ذهن عوض كردند. این روند كه به خصوص در آثار مندنی پور، منیرو روانی پور، مدرس صادقی و یا منصور كوشان قابل درك است به یك پدیده و شناسه فرمی و ساختاری تبدیل شده و باعث شد تا نویسنده دهه هفتاد انسان خود را به شكلی درون نگر و به شدت محافظه كار روایت كند.
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی


همچنین مشاهده کنید