شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


نظریه نظام جهانی در یک نگاه


نظریه نظام جهانی در یک نگاه
مقدّمه
نظریه نظام جهانی در اوایل دهه ۱۹۷۰ توسط امانوئل والرستین با هدف تبیین خاستگاه های سرمایه داری، انقلاب صنعتی و ارتباط پیچیده، مبهم و متقابل جهان اول، دوم و سوم ارائه شد. این نظریه در زمره نظریات چرخه استیلا به شمار می رود و نسبت به رویدادهای جهان دیدگاهی كلان نگر دارد. زمانی كه نظریه وابستگی در دهه ۱۹۷۰ با تأكید بیش از حد بر تأثیر عوامل خارجی در عقب ماندگی و توسعه نیافتگی كشورهای جهان سوم ارائه شد و در همان حال از سوی اندیشمندانی كه، به عكس، بر عوامل داخلی تأكید بیشتری داشتند مورد نقد قرار گرفت، در نهایت این نظریه در محافل علمی مورد تردید واقع شد. نظریه وابستگی، صرف وجود رابطه میان كشورهای متروپل و پیرامون را منشأ فقر و عامل عقب ماندگی كشورهای جهان سوم می دانست، اما چون صحت و واقعیت آن مورد تردید قرار گرفته بود، طرفداران این دیدگاه تلاش كردند تا در اوایل دهه۱۹۸۰اندیشه های جدیدی را در قالب نظریه نظام جهانی ارائه دهند. البته این رویكرد جدید با نظریه قدیم، برخی آراء و مبانی مشترك دارد. نظریه پردازان عمده این حوزه فكری، آندره گوندر فرانك، امانوئل والرستین و سمیر امین هستند كه در این تحقیق تنها نظریه والرستین مورد بررسی قرار می گیرد. به اعتقاد والرستین، حدود پانصد سال پیش در نیمه دوم قرن شانزدهم، در اروپای غربی، هنگامی كه شمال غربی اروپا به مركز اصلی اقتصاد جهانی اروپا تبدیل شد، بستر تكوین نظام جهانی فراهم گردید. این نظام بر شبكه های تجاری گسترده سرمایه داری استوار بود كه قلمرو دولت ها را توسعه می داد; به همین دلیل آن را اقتصاد سرمایه داری جهانی نامیده اند. اقتصاد سرمایه داری در قرن هجدهم به صورت نظامی جهانی ظاهر شد. این نظام جهانی سرمایه داری موفق شد رفته رفته سایر نظام های جهانی نظیر امپراتوری های جهانی روسیه و عثمانی و «اقتصاد شبه جهانی حوزه اقیانوس هند» را از میدان خارج كند و بر همه جهان استیلا یابد. این نظام جهانی سرمایه داری كه محصول انباشت سرمایه است، با ایجاد تقسیم كار بین المللی سه حوزه ساختاری در داخل نظام جهانی خود به وجود آورد كه عبارتند از: محور; پیرامون; و شبه پیرامون، كه در ادامه، هر یك مورد بررسی قرار می گیرد.
تعریف نظام جهانی
والرستین در تعریف نظام جهانی می نویسد: «یك نظام ـ جهان، نظامی است اجتماعی، كه دارای مرزهای معین، ساختار گروه های عضو، مقرّرات حقّانیت و همبستگی است.»۱ وی در این تعریف ریشه ها و جوهره نظام جهانی را توصیف و توضیح می دهد. از نظر او قبایل، جوامع یا حتی دولت های ملی، نظام های فراگیر و كاملی نیستند; زیرا از نظر اقتصاد معیشتی نیازمند نظام های دیگرند، در حالی كه نظام های جهانی مستقل هستند. بنابراین، نظام جهانی یگانه نظام فراگیر و كامل اجتماعی است كه می توان ساختارهای به هم متصل و كامل كننده اقتصادی ـ سیاسی و اجتماعی را درون آن یافت و مورد مطالعه قرار داد.۲ از نظر والرستین نظام جهانی دارای دو ویژگی است: اول اینكه، زندگی درون این نظام كمابیش خود نگهدار است; به این معنا كه اگر نظام از همه اثرگذاری های برونی جدا شود، پیامدهای درونی آن مشخص است. دوم اینكه، این نظام دارای ویژگی های موجود زنده است كه دوره های ضعف و قدرت را سپری می كند.۳
انواع نظام بین الملل
سؤال اساسی كه در این رابطه وجود دارد و ذهن برخی از اندیشمندان این حوزه را همواره به خود مشغول داشته، این است كه آیا در طول تاریخ بشر، تنها یك نظام واحد جهانی وجود داشته یا نظام های گوناگونی به وجود آمده و از بین رفته اند؟والرستین در پاسخ به این سؤال می نویسد: از طرق گوناگون وجوه تمایز نظام سرمایه داری و نظام های تاریخی قبلی را می توان نشان داد; این وجوه تمایز بیانگر آن است كه دو نوع نظام بین الملل وجود داشته است: نخست امپراتوری های جهانی و دوم اقتصادهای جهانی.۴ پس، از نظر والرستین نظام های متفاوتی بر جهان حاكم بوده اند و نظام جهانی نوین با رویكرد اقتصادی از قرن شانزدهم آغاز شد و پیش از آن و حتی در دهه های آغازین حركت جدید، امپراتوری ها بر جهان حاكم بوده اند. آنچه در دوران پیش از سرمایه داری وجود داشت امپراتوری جهانی بود نه نظام به معنای سرمایه داری آن. اگر چه فعالیت های اقتصادی ـ سیاسی در دوران های پیش وجود داشته، اما هیچ یك از این ها به معنای وجود نظام جهانی به معنای امروزی آن نیست. حتی اگر امپراتوری های ماقبل سرمایه داری را یك نظام جهانی به حساب آوریم، از دیدگاه والرستین این نظام ها ماهیتی كاملا متفاوت با نظام سرمایه داری داشته اند. از این رو، در طول تاریخ بشر نه یك نظام جهانی، بلكه نظام های جهانی وجود داشته; به این معنا كه نظام های گوناگونی بر تاریخ یا بر یك دوره حاكم بوده اند. از نظر والرستین این دو نظام ذات و ماهیت كاملا متفاوت دارند.
تمایزات دو نظام
از نظر والرستین دو نوع نظام بین المللی با دو ماهیت كاملا متفاوت، خصایص و ذات متمایز وجود دارند. وی مهم ترین تمایز میان اقتصاد جهانی و امپراتوری جهانی را در كنترل سیاسی می داند. در امپراتوری جهانی تنها یك نظام سیاسی بر سراسر قلمرو حاكمیت سایه افكنده، اما در اقتصاد جهانی «نظام جهانی» به جای یك نظام سیاسی هسته های گوناگون قدرت، كنترل سیاسی را در رقابت با یكدیگر در دست دارند. به همین دلیل اقتصادهای جهانی از بی ثباتی بیشتری بر خوردارند. وی معتقد است امپراتوری های گذشته صرفاً نظام های سیاسی بوده اند كه بر بخشی از جهان حكومت می كردند و قدرت آن ها عمدتاً در حوزه سیاست بوده است. اما در جهان سرمایه داری به تدریج اقتصاد جهانی كه سرمایه داری ویژگی بارز آن بود شكل گرفت. در نظام سرمایه داری حاكمیت سیاسی با اقتصاد سرمایه داری در هم تنیده می شود. نظام سرمایه داری «یك نظام تولید برای فروش در بازار با انگیزه سودآوری و اختصاص این سود به فرد یا مالكیت جمعی است.»۵ از این رو، در نظام سرمایه داری ملاك و معیار هر چیز سود بیشتر است. والرستین معتقد است در نظام سرمایه داری تعاملات بازار تعیین كننده روابط اجتماعی تولید است، نه به عكس. به نظر او ساختار سیاسی حاكم بین المللی حاصل رو بنای رقابت نظام سرمایه داری است.([۶]) تمایز دیگر میان این دو نظام، كارایی بیشتر و مؤثرتر اقتصاد جهانی است; زیرا اقتصاد سرمایه داری از راه ارزش افزوده و انباشت سرمایه، ثروت بیشتری را به دست می آورد.۷ وجود تقسیم كار جهانی مشخصه دیگر نظام نوین است. این تقسیم كار سبب پیدایش مناطق اقتصادی متفاوت جهانی شده است كه بر اساس سودهای نابرابر اقتصادی ناشی از آن، ساختار طبقاتی و اجتماعی متفاوتی شكل گرفته است.مهم ترین ویژگی نظام اقتصاد جهانی كسب سود بیشتر از طریق ارزش افزوده و تقسیم كار جهانی است كه موجب پیدایش اختلاف طبقاتی و اجتماعی گسترده در جهان شده است.
تاریخچه پیدایش نظام جهان سرمایه داری
از قرن ۱۶ به بعد به تدریج اقتصاد سرمایه داری رو به گسترش نهاد، تا آنكه در قرن ۱۸ به صورت نظامی جهانی درآمد. این نظام جهانی به تدریج سایر امپراتوری های جهان را به حاشیه راند و خود بر همه جهان مسلط شد.۸ زمانی كه انگلستان و فرانسه به قدرت اقتصادی تبدیل شدند و انباشت سرمایه در آن ها آغاز گردید، صنعت و سرمایه جدید متولد شد و پس از مدتی رشد كرد. با شكل گیری تدریجی طبقات جدید بر بورژوازی و تجارب جهانی، نظام جدیدالتأسیس مذكور رشد و توسعه خود را به دیگر مناطق جهان شروع كرد و فراگیر شد. از دیدگاه والرستین شیوه خاص تولید و انباشت بیش از حد سرمایه از ویژگی های مهم این نظام به شمار می آید. وی اظهار می كند: این نظام سرمایه داری ابتدا در اروپا راه یافت و ویژگی ها و ماهیت كاملا متفاوتی با نظام های جهانی دارد كه در دوران هایی همانند دوره مغول و حكومت كلیسا وجود داشت.۹
مناطق سه گانه در نظریه نظام جهانی
والرستین با مطالعه تاریخ اروپا به این نتیجه دست یافت كه نظام سرمایه داری از سه نظام تابعه حاشیه، شبه حاشیه و مركز تشكیل شده است. البته این تقسیم بندی سابقاً توسط نظریه پردازان نظریه وابستگی ارائه شده بود و والرستین با اضافه كردن منطقه شبه حاشیه به آن نقش های سیاسی و اقتصادی مهمی را برآورده می كند. وی به تعریف هر منطقه می پردازد و ویژگی های هر یك را بیان می كند.
منطقه حاشیه
نظرگاه والرستین در مورد حاشیه به دیدگاه نظریه وابستگی بسیار نزدیك است; یعنی به نظر هر دو دیدگاه مناطق حاشیه نشین نقش تولید مواد خام برای صنایع دیگر را بر عهده دارند. دولت های آن بسیار ضعیف اند و توانایی حفظ خود در صحنه بین المللی را ندارند. والرستین مناطق حاشیه ای را این گونه تعریف می نماید: «حاشیه یك اقتصاد جهانی آن بخش جغرافیایی است كه در آن تولید اساساً شامل كالاهای درجه پایینی (یعنی كالاهایی كه كار كردن بر آن ها كمتر سودآور است) می باشد، ولی بخش جداناپذیر از نظام سراسری تقسیم كار می باشد; زیرا كالاهای تولیدی آن برای كاربردهای روزانه ضروری هستند.»۱۰ وی واژه «دولت» را برای مناطق حاشیه ای اساساً به كار نمی برد; زیرا معتقد است در بسیاری از مناطق پیرامونی ضعف فراوان حكومت ها باعث شده كه ویژگی های یك دولت را از دست بدهند.
ویژگی های جوامع پیرامونی (حاشیه ای): ویژگی های عمده جوامع پیرامونی را می توان در چند جمله خلاصه نمود:
۱. نداشتن نظام قدرتمند صنعتی ـ بانكی و سرمایه متشكل و تكیه بر تولید مواد خام و كشاورزی;
۲. وجود طبقه سرمایه دار ضعیف و وابسته و در جنب آن انبوهی از دهقانان و كارگران فقیر شهری;
۳. ضعف بیش از حد دولت، هم از نظر ساختار داخلی و هم از نظر قدرت خارجی;
۴. تأثیرپذیری و وابستگی بیش از اندازه به جوامع مركز.۱۱
منطقه نیمه حاشیه (نیمه پیرامونی)
در واقع والرستین با اضافه كردن این بخش به نظریه مكتب بازدارندگی توانست به نظریه خود نمود بخشد. وی منطقه نیمه حاشیه ای را چنین تعریف می كند: «یك عامل ساختاری لازم در اقتصاد جهانی... آن ها جایگاه های فراهم آوری مهاجرت های بسیار موردنیاز هستند كه اغلب از دید سیاسی پسندیده به شمار نمی آیند. این منطقه میانه... تا اندازه ای بازتاب گر فشارهای سیاسی است كه فشارهای گروه هایی كه عمدتاً در ناحیه های حاشیه ای جای گرفته اند را جذب می كنند كه این فشارها مستقیماً علیه كشورهای كانونی به كار نیفتند.»۱۲
این مناطق حلقه واسط میان حاشیه و مركز هستند و نقش ثبات دهنده دارند. این نواحی نیروی كار در اختیار دارند و هرگونه فشار در زمینه دستمزدها را در كشورهای محور خنثی می كنند. این جوامع معمولا كشورهای در حال توسعه یا صنعتی در حال سقوط هستند كه در نظام تولید خود هم صنعت و هم كشاورزی دارند، اما هیچ یك از آن ها به قوت صنعت و كشاورزی در مركز و به ناتوانی آن ها در پیرامون نیستند.۱۳ به عبارت دیگر، بخشی از فعالیت های تولیدی این مناطق به نظام تابعه مركز اختصاص دارد، اما بخش دیگر این فعالیت ها از نظام تابعه حاشیه تبعیت می كند. ناگفته نماند كه این نظام به وظایف دیگری كه مختص به آن است نیز اشتغال دارد. به طور مثال، در مواردی كه دستمزد در نظام تابعه بسیار گران است، نظام نیمه حاشیه وظیفه جذب سرمایه را بر عهده می گیرد. در حقیقت، این دسته از جوامع نقش تعریف كننده و ثبات دهنده نظام جهانی را به عهده دارند و از رویارویی مستقیم مركزوپیرامون و تقسیم نظام جهانی به دو قطب كاملا ضعیف و قوی جلوگیری می نمایند.
منطقه مركز
این مناطق از نظر تاریخی به پیشرفته ترین فعالیت های اقتصادی نظیر بانكداری، تولید صنعتی، كشاورزی پیشرفته فنی و كشتی سازی اشتغال داشته اند. این فعالیت ها زیر ساخت های عمده اقتصادی آن ها را تشكیل می دهد. دولت ها در این نظام تابعه در هرسه زمینه اقتصادی، سیاسی و نظامی نقش مسلطی در صحنه نظام بین الملل ایفا می كنند.۱۴ دولت های مركز دارای دو كاركرد مهم در حفظ ساختار نظام نوین جهانی هستند:
نخست اینكه، برخی از دولت های مركز نقش مركزی مسلط «هژمونیك» را در نظام بین المللی بازی می كنند.
دوم اینكه، دولت های مركزی قدرت های نظامی عمده ای در نظام بوده و از زور برای منضبط كردن دولت هایی كه قواعد بازی را رعایت نمی كنند استفاده می كنند. تاكنون سه دولت به این جایگاه دست یافته اند: هلند در اواسط قرن ۱۷، بریتانیا در اواسط قرن ۱۹ و آمریكا در اواسط قرن ۲۰.۱۵ویژگی های جوامع مركزی: ویژگی های عمده جوامع مركزی عبارتند از:
۱. وجود نظام بانكی قدرتمند و تخصص در تولید انبوه صنعتی و دارا بودن فنّاوری پیشرفته و سرمایه فراوان و متمركز;
۲. دارا بودن یك طبقه قدرتمند سرمایه دار و در عین حال، انبوه فراوانی از طبقات كارگری و مزدگیر;
۳. وجود دولت هایی كه از نظر ساختار داخلی و نیروی خارجی دارای قدرت بسیار هستند;
۴. تأثیرگذاری فراوان و مستمر بر دیگر مناطق جهان و دخالت در امور سیاسی ـ اقتصادی دیگر مناطق.۱۶
چگونگی پیدایش نابرابری در سه منطقه
والرستین منشأ نابرابری را در تفاوت سطح دستمزدها در این سه منطقه می داند. كالاهایی كه در كشورهای حاشیه ای تولید می شوند و دارای كیفیت كار برابر در زمان معینی هستند، در كشورهای مركزی به بهای ارزان تری به فروش می رسند. بنابراین، كارگران در این مناطق مورد بهره كشی و استثمار واقع می شوند. نتیجه آن برای اقتصاد جهان آن است كه ارزش افزوده را از كشورهای حاشیه ای به كشورهای كانونی سرازیر كند كه پیامد آن در بلندمدت آن است كه نواحی حاشیه ای روز به روز فقیرتر و كشورهای مركز روز به روز ثروتمندتر می شوند.۱۷ چنین مناسبات متقابل سیاسی و اقتصادی مركز با پیرامون علت اصلی توسعه یافتگی در مركز و توسعه نیافتگی در پیرامون محسوب می شود.۱۸ وی معتقد است در طول زمان ممكن است هر یك از سه نظام به مراتب فراتر یا نازل تر دست یابند، اما این به معنای تغییر در نظام سرمایه داری نیست.۱۹
تناقضات نظام جهانی
والرستین شش تناقض برای نظام جهانی یادآور می شود۲۰ كه دو تناقض آن عمده و شاخص هستند; یكی در حوزه اقتصاد و دیگری در حوزه سیاست. «در حوزه اقتصادی، تناقض بنیادی در نقش دوگانه شگفت انگیز انباشت كنندگان سرمایه وجود دارد.» به لحاظ اینكه انباشت كننده سرمایه با دیگر سرمایه داران در رقابت است، مجبور است شیوه ای را اتّخاذ نماید كه موجب كاهش هزینه های تولید و افزایش نرخ سود شود. از این رو، سرمایه دار راستین باید بی رحم باشد. در نتیجه، كارگران و رقبای او دشمنان طبیعی وی محسوب می شوند.۲۱ از نظر والرستین در كوتاه مدت به سود سرمایه داران است كه سودهای خود را از راه كاهش دستمزدها بالا ببرند، ولی در دراز مدت به دلیل كاهش توان خرید كارگران به ضرر سرمایه داران است.
تناقض سیاسی كه ناشی از همان تناقض اقتصادی است این گونه به وجود می آید كه وقتی سرمایه داران در حكم یك طبقه عمل می كنند و به صورت پراكنده به برخی موارد توزیع مجدد ارزش مازاد میان اقشار كارگری گردن می نهند، تا بتوانند تقاضای مؤثری را دوباره ایجاد نمایند، گرچه مشكل میان مدت را حل می نماید، اما در درازمدت جنبش های مخالف دیگری سر برمی آورند و مدعی سهم فزاینده می شوند كه سرمایه داران توان مقاومت و پاسخ گویی در مقابل آن را ندارند; بنابراین، با گذشت زمان طبقات زجركشیده بیش از پیش، انگیزه توانایی شورش پیدا می كنند. این تحول سیاسی، منطق نظام ـ یعنی انباشت بی پایان سرمایه ـ را از دو جهت تهدید كرد: اول اینكه، كارگران را بر سر تقسیم ارزش مازاد به نبردی دایمی كشاند و همین امر نرخ سودهای درازمدت را به خطر افكند. دوم اینكه، سرمایه داران برای مقابله با كارگران مجبور شدند سهم بیشتری از ارزش مازاد را به محافظان بپردازند كه از این رهگذر نرخ سودهای درازمدت را نیز به مخاطره افتاد.۲۲ اقتصاد جهانی سرمایه داری نظامی تاریخی است، چرخه حیات دارد و همانند هر نظام دیگری از این قبیل بر اثر تناقضات بسیار، كاركردش متوقف،۲۳ و عامل بی ثباتی می شود. این نظام توان كاهش و یا از بین بردن تناقضات موجود را ندارد و در اثر آن نظام از بین می رود، و این زمانی است كه تناقضات به نقطه بحران برسد.۲۴ از این رو، والرستین درصدد ارائه راه حلی در جهت كاهش و توجیه تناقضات نظام جهانی است و در این زمینه به فرهنگ روی می آورد، و فرهنگ را مهم ترین راه حل تناقضات اقتصاد نظام جهانی می داند.
فرهنگ; راه حل كاهش تناقضات
والرستین فرهنگ را «رزمگاهی ایدئولوژیك برای منافع متضاد در چارچوب این نظام تاریخی» می داند و در بیان كاركرد آن اضافه می كند: «فرهنگ یا نظام اعتقادی این نظام جهانی سرمایه داری، حاصل كوشش های تاریخی جمعی ما برای كنار آمدن با تناقض ها، ابهام ها و پیچیدگی های واقعیت های اجتماعی ـ سیاسی این نظام خاص است.» بنابراین، فرهنگ درصدد توجیه نابرابری ها و تناقضات است.
وی معتقد است بین جهان گرایی از یك سو و نژادگرایی و جنسیت گرایی از سوی دیگر، نه تنها تضادی نیست، بلكه بین آن ها همزیستی متقابل وجود دارد.۲۵ و فراتر از هر یك، رأس مثلث فرهنگ را تشكیل می دهند. ایدئولوژی های دوگانه جهان گرایی و نژادگرایی/ جنسیت گرایی ابزارهای قدرتمندی بودند كه تنش های تناقض آمیز نظام جهانی با آن ها مهار شد.۲۶ سپس والرستین به تبیین چگونگی مهار و كنترل هر یك از تناقضات نظام جهانی از طریق ایدئولوژی های مذكور می پردازد.
جهان گرایی: ایدئولوژی جهان گرایی بر این اصل استوار است كه حقوق بشر، اخلاق، آداب و رسوم باید جهانی شود و همه مردم جهان باید راهی را بروند كه كشورهای محور رفته اند. امروزه این امر به وسیله ساختار سازمان ملل كه مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر شكل عملی به خود گرفته، مورد تأكید واقع می شود. قریب ۱۵۰ دولت دارای حاكمیت وجود دارد كه تشكیل دولت خود را با اصل شهروندی توجیه می كنند; اصلی كه تأكید میورزد همه افرادی كه تحت قلمرو یك دولت زندگی می كنند «تبعه یك دولت» و شهروند آن محسوب می شوند و همه آن ها حقوق برابر دارند. تقریباً همه دولت ها این اصل را به عنوان یك حكم اخلاقی جهانی پذیرفته اند. اما به نظر می رسد اصل جهان گرایی فریب دهنده است، لكن اهمیت آن به این دلیل است كه «این ایدئولوژی یك وزنه متقابل سیاسی محسوب می شود كه ضعفا می توانند علیه قدرتمندان از آن استفاده كنند و در عمل نیز این كار را می كنند.»۲۷
نژادگرایی / جنسیت گرایی: این دو ایدئولوژی گویا در طول تاریخ ریشه داشته اند، از این رو، به خوبی می توانند نابرابری و سلسله مراتبی نظام جهانی را توجیه و مشروعیت بخشند. از آن رو كه مرد از زن برتر است و گروه غالب و سلطه گر همواره صفات مرد را داراست مثل اینكه معقول تر، منضبط تر، سخت كوش تر، خویشتندارتر و مستقل تر است; و برعكس، گروه تحت سلطه صفات زن را داراست، مثل اینكه عاطفی تر، برخود آسان گیرتر، تنبل تر، اهل هنرتر و وابسته تر است. در این صورت، این حقیقت آشكار می شود كه گروه سلطه گر برتر از گروه تحت سلطه است.۲۸ تحت تعالیم این دو ایدئولوژی باید به صفات، ویژگی ها، و حتی مسائل فیزیكی نژادها و جنسیت آن ها توجه كرد كه برخی بر بعضی دیگر برتری دارند و همین موجب سلطه عده ای بر دیگران می شود. «به سیاه پوستان و زنان مزد كمتری داده می شود; زیرا آن ها سخت كوش تر از مردان نیستند و شایستگی های كمتری دارند. به این دلیل آن ها سخت كوش نیستند كه چیزی، اگر نه در ساختمان زیست شناختی آن ها، دست كم در فرهنگ آن ها وجود دارد كه ارزش هایش را به آنان می آموزد كه با اخلاق كار جهانی تضاد دارد.»۲۹البته این ایدئولوژی ها تحت پوشش نظریه توسعه و آگاه سازی گروه های سركوب شده به صورت ایدئولوژی های تغییر و پیشرفت عمل كرده اند.۳۰ برای مثال، در بحث نژادگرایی می گویند: نژادهای فروتر برای اینكه پیشرفت كنند باید از اصول، قوانین و برنامه های نژادهای برتر پیروی كنند. یا در مسئله جنسیت گرایی گفته اند: برای اینكه كشورهای پیرامون توسعه یابند باید همانند كشورهای توسعه یافته حقوق زن را بپردازند. بحث كشف حجاب رضاخان در این قالب تفسیر می شود. البته نتیجه استفاده از چنین ایدئولوژی هایی موجب بروز پیامدهایی گردید كه جنبش های ضدنظام در جهت اهداف خود از آن استفاده كردند. در ادامه، به این موضوع خواهیم پرداخت.
جنبش های ضد نظام
یكی از پیامدهای ایدئولوژی های دوگانه كه در جهت تغییر و پیشرفت كشورهای حاشیه نشین استفاده شد جنبش های ضدنظام بود. جنبش های ضدنظام در عین حال كه محصول خود نظام بودند در جهت تغییر نظام برآمدند. این كه چرا جنبش های مزبور تحت تأثیر ایدئولوژی های مزبور قرار نگرفتند، بلكه معارض نظام شدند بحثی بسیار دشوار است.۳۱ جنبش های مزبور مدعی اند فرهنگ جدیدی ایجاد كرده اند كه می تواند فرهنگ آینده باشد. وی معتقد است: هم اكنون، در مفهومی گسترده، شش نوع جنبش ضد نظام وجود دارد كه هیچ یك از آن ها به طور یكسان ضد نظام نیستند. در برخی پتانسیل بالقوه نهفته است و بعضی از آن ها جوهره بالفعل ضدیت نظام بین الملل را دارا هستند. والرستین بر این اعتقاد است كه گرچه روابط اولیه این جنبش ها با یكدیگر خصومت آمیز بوده، و این دشمنی ها در دو دهه اخیر به میزان زیادی كاهش یافته است و با تساهل تردیدآمیزی به یكدیگر می نگرند، ولی با این همه، با «اتحاد سیاسی» فاصله بسیاری دارند.۳۲ بنابراین، نباید انتظار داشت كه روزی جنبش های ضد نظام از بین بروند و نظام جهانی فراگیر و یك دست داشته باشیم. وی معتقد است كه راه فرار از این نظام جهانی تقویت و نیرومند ساختن حركت های انترناسیونالیستی و جنبش های ضد نظام است.
نقد و بررسی
گرچه نظریه نظام جهانی والرستین در مجامع علمی با استقبال گسترده ای روبه رو شد و نظریه پردازان بعد او همچون والتز ـ كه در حوزه واقع گرایی تلاش می كرد ـ تحت تأثیر افكار وی قرار گرفتند، اما بر این نظریه نقدهای متعددی وارد شده كه به سه نقد عمده و اساسی آن اشاره می گردد:
۱. این نظریه تأكید بیش از حد بر مسائل اقتصادی در جهانی كردن تمدن سرمایه داری دارد و در تبیین نظام جهانی نقش مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، و ایدئولوژیك سرمایه داری را نادیده می گیرد. كنت والتز اولویت اقتصادی والرستین نسبت به سیاست را زیر سؤال می برد.۳۳ انسان و جامعه انسانی موجوداتی چند بعدی و دارای ویژگی های گوناگونی است. اساساً نگرش سیستمی مستلزم در نظر گرفتن عوامل مختلفی همچون نهادها، كاركردهای اجتماعی و مانند آن است و تأكید بر یك عامل خاص و نادیده گرفتن عوامل دیگر موجب انحراف محقق از نگرش سیستمی به پدیده ها می شود.
۲. وجود نوعی جبرگرایی در نظریه نظام جهانی، كه سبب می شود سرنوشت بشر و مقتضیات كلی و تعیین شده نظام جهانی قطعی و غیر قابل تغییر باشد. هرچند تغییر جایگاه برخی از جوامع موجود در نظام جهانی امكان پذیر است، اما سرنوشت كلی نظام جهانی را امری اجتناب ناپذیر و چرخه نظام جهانی را غیر قابل تغییر دانسته است.۳۴
۳. تدا اسكاچپول، یكی دیگر از منتقدان والرستین معتقد است نظریه نظام جهانی به خوبی از عهده شرح و توصیف، حفظ و برقراری مجدد تعادل برآمده، اما از شناسایی و معرفی تضادهایی كه موجب تغییر نظام می شود ناتوان است.۳۵ اگرچه انتقادهایی بر نظریه والرستین وارد شده است و این نظریه به مسائل ساختار روابط بین الملل نگرشی تك بعدی دارد، اما با این وجود می توان از طریق آن ریشه بسیاری از پدیده های جهان را بررسی و توصیف كرد. همچنین می توان به مدد آن علل و عوامل نابسامانی های موجود، فقر كشورهای حاشیه و فاصله بسیار آن ها با كشورهای محور را تبیین نمود.

پی‌نوشت‌ها
۱ـ استفن هابدن، روابط بین الملل و جامعه شناسی تاریخی، ترجمه جمشید زنگنه، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ۱۳۷۹، ص ۲۳۱.
۲ـ حسین سلیمی، «تأملی در نظریه نظام جهانی»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، مردادوشهریور۱۳۷۵، ش۱۰۷و۱۰۸، ص ۹۲.
۳و۴و۵ـ استفن هابدن، پیشین، ص ۲۳۰ / ص ۲۳۱ / ص ۲۳۲.
۶. wallerstein, Immanuel; The capitalist World Economy; New York: Cambridge University Press, ۱۹۶۷, p.۲۱.
۷ـ استفن هابدن، پیشین، ص ۲۳۲.
۸ـ حمید احمدی، «ساختارگرایی در نظریه روابط بین الملل»، مجله دانشكده حقوق و علوم سیاسی، از والرستین تا والتز، تابستان ۱۳۷۶، ش ۳۷، ص ۱۱۳.
۹ـ حسین سلیمی، پیشین، ص ۹۵.
۱۰ـ استفن هابدن، پیشین، ص ۲۳۲.
۱۱ـ حسین سلیمی، پیشین، ص ۹۳.
۱۲ـ اسفتن هابدن، پیشین، ص ۲۳۲.
۱۳ـ حسین سلیمی، پیشین، ص ۹۳.
۱۴ـ حسین سیف زاده، نظریه پردازی در روابط بین الملل مبانی و قالب ها، تهران، سمت، ۱۳۷۶، ص ۱۲۵.
۱۵ـ پیروز ایزدی، «درآمدی بر نظریه نظام جهانی»، اخبار، ۲/۱/۱۳۷۹.
۱۶ـ حسین سلیمی، پیشین، ص ۹۲و۹۳.
۱۷ـ استفن هابدن، پیشین، ص ۲۳۴.
۱۸ـ دیوید كووالفسكی، «انقلاب های پیرامونی از دیدگاه نظریه نظام جهانی»، ترجمه محمود شهابی، اطلاعات سیاسی، اقتصادی، ص ۴۶.
۱۹ـ حسین سیف زاده، پیشین، ص ۱۲۵.
۲۰ـ ایمانوئل والرستین، سیاست و فرهنگ در نظام متحول جهانی ژئوپلتیك و ژئوكالچر، ترجمه پیروز ایزدی، تهران، نشر نی، ۱۳۷۷، ص ۲۳۲ـ۲۳۷.
۲۱ـ همان، ص ۱۵۹.
۲۲ـ ایمانوئل والرستین، پیشین، ص ۱۵۹ـ۱۶۱.
۲۳ـ همان، ص ۲۳۷.
۲۴ـ استفن هابدن، پیشین، ص ۲۳۷.
۲۵و۲۶ـ ایمانوئل والرستین، پیشین، ص ۲۳۸ و ۲۳۹ / ص ۲۵۹.
۲۷ـ ایمانوئل والرستین، پیشین، ص ۲۴۵ ـ ۲۴۶.
۲۸ـ همان، ص ۲۴۸.
۲۹ـ همان، ص ۲۵۲.
۳۰ـ همان، ص ۲۵۹.
۳۱ـ همان، ص ۲۶۰.
۳۲ـ همان، ص ۱۱۳ و ۱۱۴.
۳۳ـ حسین سیف زاده، پیشین، ص ۱۳۴.
۳۴ـ حسین سلیمی، پیشین، ص ۹۸.
۳۵ـ حسین سیف زاده، پیشین، ص ۱۳۴.
نویسنده:محمّدعلی میرعلی
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید