پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


هویت ایرانی در عصر اسلامی


هویت ملی یكی از مفاهیم مدرن غربی است كه با به وجود آمدن دولت _ ملت های مدرن در ادبیات سیاسی وارد شده است و عمری بیش از دویست سال ندارد ولی این گفته به این معنی نیست كه قبل از این مفهوم مردم دارای هویت جمعی نبودند بلكه در اعماق تاریخ از زمانی كه انسان زندگی جمعی را شروع كرده است نوعی هویت جمعی نیز با آن همراه شده است. می توان این نوع هویت جمعی را ناسیونالیسم بدوی نامید.ایران به عنوان یكی از پایه گذاران تمدن بشری از این قاعده مستثنی نیست. ایران از جمله كشورهایی است كه به عنوان ملل تاریخی شناخته شده است یعنی در طول تاریخ همواره دارای خصوصیات و معیارهایی بوده است كه با توسل به این معیارها می توان تحت نام ملت از آن یاد كرد. (اشرف، ،۱۳۷۳ ص۵۲۳)
پایه های هویت ایران در دوران قبل از اسلام پی ریزی شده بود ولی سلطه خلافت اموی و عباسی بر ایران، هویت ایرانی را با بحران هایی مواجه می كند. از یك طرف ایران استقلال سیاسی خود را به مدت چندین سده از دست می دهد و از طرف دیگر با ایرانیان به عنوان شهروندان درجه دو رفتار می شود. در دو قرن اول اسلامی ایران زیر نظر خلافت بزرگ اسلامی است و والیان و حكام آن از مدینه، كوفه، دمشق و بغداد منصوب می شوند (احمد اشرف، ۱۳۷۳ ص۵۳۵) با ظهور اسلام و تصرف ایران توسط مسلمانان از نظر آئین، دین ایرانیان دگرگون شد و توحید جای ثنویت را گرفت. این رخداد به آن معنا است كه هر یك از اركان هویت می تواند اعتلا و تكامل پذیرد و یا جایگزین بیابد. به سبب مسلمان شدن ایرانیان مسجد جای آتشگاه را گرفت. یعنی بسیاری از مساجد از تبدیل آتشكده ها و آتشگاه ها به وجود آمد (ولایتی، ،۱۳۷۸ ص۲۱) در واقع سلطه بنی امیه بر جهان اسلام منجر به احیای فرهنگ جاهلی شد. پس از روی كار آمدن عباسیان حكومت های محلی چون طاهریان، صفاریان، سامانیان و آل بویه در كشور استقرار یافتند كه همگی مشروعیت سیاسی خود را از عباسیان می گرفتند. از قرون سوم تا هفتم نیز تركمانان غزنوی، سلجوقی و خوارزمشاهی حكمرانی كردند كه اینان نیز زیر فرمان خلفای عباسی بودند. با ورود مغول ها و تیموریان و انقراض خلافت عباسی، وابستگی ایران از بین می رود. با این وجود تا دو قرن بعد از حمله تیموریان نمی تواند یك حكومت مستقل مقتدر در ایران به وجود بیاید تا اینكه صفویان به روی كار می آیند و این مهم را محقق می سازند.هویت ایرانی در دوره مغولان و بعد از آن سه مولفه اساسی داشت: ۱- مذهب شیعه ۲- نوستالژی اساطیری، حماسی و تاریخی ۳- زبان فارسی، تا آنكه در دوران صفویه خاندان شاهی (باز هم ترك نژاد) این سه را به هم پیوستگی داد. (بنایی، ،۱۳۸۱ ص۳۸)بعد از ورود اسلام تا دوران صفوی و تشكیل حكومت مستقل ایرانی هویت ایرانی طی فرآیند تكامل خویش ویژگی های جدید به خود گرفته بود كه به طور اجمال به آنها اشاره می كنیم.رشد زبان فارسی: زبان فارسی دری كه تا قرن دوم و سوم از زبان محاوره ای فراتر نمی رفت در اواخر قرن دوم و در طول قرن سوم به عنوان زبان رسمی و دولتی و زبان ادبی ایران شكوفا شد، زبان فارسی با خلق آثار ادبی ماندگار در تاریخ ادبیات ایران به عنوان یكی از اركان مهم هویت ایرانی جلوه گر شد. (احمدلو، ،۱۳۸۱ ص۵۹)یكی از مهمترین عوامل شكوفایی زبان فارسی، برگزیده شدن آن به عنوان زبان درباری و دولتی از طرف حكومت های سامانی و مخصوصاً غزنویان بود.بنابراین خدمات غزنویان به هویت ایرانی حداقل در رشد و شكوفایی زبان فارسی كاملاً آشكار است. غزنویان با اینكه به لحاظ نژادی از تركمانان بودند ولی بعد از برانداختن سامانیان و به دست گیری حكومت، خودشان را ایرانی خواندند و خدمات آنها به اعتلای زبان فارسی دلیل ادعایشان بود. در دوران غزنویان ما شاهد رشد روزافزون شمار شعرایی هستیم كه به زبان فارسی شعر می گویند. به گفته كلیفورد باسورث جای سخن نیست كه دربار مسعود و محمود غزنوی در غزنه از مراكز درخشان فرهنگی بود. به گفته دولتشاه سمرقندی همواره چهارصد شاعر ملازم سلطان محمود بودند (كلیفورد باسورث، ،۱۳۷۸ ص۱۳۱) سلطان محمود بزرگترین پادشاه غزنوی، دانشمندان و ادیبان روزگار را از گوشه و كنار فلات ایران در دربار خود در غزنه فراخواند، دانشمندانی چون بوعلی سینا، بیرونی، ابوسهل مسیحی، عنصری، فرخی و فردوسی در دربار او علم و ادب فارسی را در چارچوب علم و ادب اسلامی به اوج رساندند. به این خاطر است كه مینورسكی عقیده داشت كه فكر بازآفرینی فارسی نو از غزنه به دیگر نقاط سرایت كرد. (همان، ص۱۳۲) اگر بتوان برای یك ملت نیز مانند یك عضو جامعه بزرگ هویت یا شناسنامه صادر كرد باید گفت كه این مهم هزار سال پیش به دست شاعر توانا و میهن پرستی بی نظیر به انجام رسیده است. شاهنامه فردوسی سند هویت و شناسنامه ملی ما است. (بنایی، ،۱۳۸۱ صص ۳۸ و ۳۹)كار سترگ فردوسی به نقشی است كه شاهنامه در تعیین هویت ملی ما ایرانیان بازی می كند. فردوسی با بهره گیری از دشمنان اسطوره ای ایران زمین، مرزبندی های تازه ای ایجاد می كند و الگوی جدیدی را پی می ریزد. او می داند كه هویت ایرانی را تهدید می كنند، از همین رو است كه نخست از آژی دهاك دشمن جمشید سخن می گوید. به این ترتیب در دوران غزنویان زبان فارسی به عنوان یكی از اركان هویت ایرانی با ریشه های فرهنگی قبل از اسلام پیوند یافت. در این دوره ما شاهد بازآفرینی خداینامه های به جای مانده از دوران قبل از اسلام و نوشتن تاریخ اسطوره ای ایران تحت عنوان شاهنامه ها هستیم كه بزرگترین و عظیم ترین آنها شاهنامه فردوسی است. (احمدلو، ،۱۳۸۱ ص۵۹)غزنویان دو خدمت عمده به هویت ایرانی و تجدید بنای آن انجام دادند. اول با حمایت خود از زبان فارسی به عنوان زبان دولتی و پرورش شعرا و نویسندگان بزرگ در راه اعتلای ادبیات و زبان فارسی گام برداشتند، دوم علاقه آنان به دانستن تاریخ ایران، ادبیات فارسی را به سوی تاریخ قبل از اسلام و شاهنامه نویسی هدایت كرد تا عظمت تاریخی ایرانی و هویت ایرانی را نشان دهد.رشد مذهب شیعه: از دیگر عناصری كه به اعتلای هویت ایرانی كمك كرد گسترش مذهب شیعه و شیعه گرایی در میان توده های مردم بود. ایرانیان تشیع را با آغوش باز پذیرفتند و در سایه حمایتش كوشیدند هویت فرهنگی و سیاسی خود را تجدید كنند.رواج مذهب تشیع در ایران را بیشتر مورخان به خاندان صفویه نسبت می دهند. این ادعا حتی اگر به لحاظ سیاسی هم درست باشد، به لحاظ اعتقادی چندان دقیق به نظر نمی رسد. گذشته از اینكه ایرانیان رابطه ای خاص با امامان شیعه داشتند. (بنایی، ،۱۳۸۱ ص۲۷) بنابراین گذشته از جنبه های فقهی و تاریخی، توجه روزافزون ایرانیان به تشیع معلول تركیبی از عوامل مختلف بود. مجتهدزاده در این مورد می گوید: ۱-از آنجا كه گروه حاكم در خلافت عباسی پیرو مذهب سنی بودند، تشیع به عنوان مذهب ضعیف شدگان، ستمدیدگان و گروه های محروم ایرانی مورد استقبال قرار گرفت. ۲- تاكید ویژه تشیع بر امامت فرزندان پیامبر گرامی اسلام(ص) كه مورد ستم بودند و از خلافت های دمشق و بغداد شكنجه و آزار می دیدند همدردی طبیعی و ویژه ای در میان توده های محروم و ستمدیده ایران پدید آورد.۳- شاید مهمتر از عوامل فوق ایرانیان ضمن مسلمان بودند می توانستند حتی از دید مذهبی خود را از اعراب جدا و متمایز نشان دهند (مجتهدزاده، ،۱۳۷۸ صص ۱۸ و ۱۹) چشم ایرانیان در جست وجوی اسلام منهای خلافت بود. مذهب شیعه می توانست آماج شایسته ای برای این جست وجو باشد. از سویی نیازی به تمكین از خلیفه در كار نبود و از سوی دیگر شیعه اپوزیسیون دربار خلافت بود. در كوران همین كشاكش روحی بود كه نخستین جوانه های نوزایی هویت ملی ایرانیان پدیدار شدند. (بنایی، ،۱۳۸۱ ص۲۹)بدین ترتیب تشیع به گونه بخش مهمی از جنبش ایرانیان برای كسب استقلال و دوباره سازی فرهنگ و هویت ملی درآمد.مسئله اصلی در مورد ظهور تشیع در ایران این است كه چگونه در كشوری كه حكمرانان آن تابع خلافت عباسی بودند، مذهب شیعه به چنان درجه ای از رشد و تعالی می رسد كه در قرن نهم مذهب رسمی كشور می شود و در مقابل امپراتوری بزرگ سنی مذهب عثمانی قرار می گیرد؟ رشد جهشی مذهب شیعه به دوران مغول و ایلخانیان برمی گردد. در دوره مغول مذهب شیعه از رشد قابل توجهی برخوردار بود و این رشد ناشی از موقعیتی بود كه مغول ها ایجاد كرد بودند (احمدلو، ۱۳۸۱ ص۶۰) در دوران مغول بنا به دلایلی كه در ذیل به آن اشاره می شود مذهب شیعه مجال جولان پیدا كرد و تا حدی رشد كرد كه تبدیل به مذهب اكثریت در ایران شد.
۱- نبودن دین رسمی در دوره مغول: یكی از مشخصات دوره ایلخانی نبود تعصبات شدید مذهبی در این دوره و آزادی مذهب و دین است (مرتضوی، ۱۳۷۰ ص ۲۵۹) مقایسه روش ایلخا و مغول یا وضع تعصب آمیزی كه قبل از دوره ایلخانیان در ممالك اسلامی وجود داشت و دامنه آن تعصبات حتی به روزگار ایلخانیان نیز كشیده بود، آزادی عقیده و عدم تعصب ایلخانیان را روشن تر می كند. پیش از آن، نفرت متعصبان مذهبی از پیروان غیر تسنن به خصوص اسماعیله تا جایی شدت یافته بود كه مردم و علما از این كه فرقه ای اسلامی را به دست قومی بیگانه براندازند، مسرور بودند (همان ص ۲۶۲) در دوره ایلخانی تعصب مذهبی وجود نداشت و ایلخانیان اصولاً به دین مردم كاری نداشتند و این عدم تعصب دینی بیشتر به سود مذهب تشیع بود كه تا آن زمان به عنوان فرقه شناخته می شد.
۲- حمله هلاكو به بغداد و انقراض عباسیان: با كشته شدن المستعصم با لله آخرین خلیفه عباسی به دست هلاكوخان، ایران از وابستگی چند قرن به بغداد رهایی یافت چون خلافت عباسی مركزیت مذهب تسنن محسوب می شد و همواره شیعیان از طرف این مركز در مضیقه قرار می گرفتند. با از بین رفتن این مركز و انتقال خلافت به قاهره شیعیان در ایران از فضای بازتری برای رشد و توسعه خود برخوردار بودند.
۳- توجه ایلخانیان به مذهب شیعه: بسیاری از ایلخانیان پس از استقرار در ایران به دین اسلام مشرف شدند و بیشتر آنها به مذهب شیعه علاقه مند شدند. از میان پادشاهان ایلخانی كه مذهب شیعه را قبول كردند می توان به سلطان محمد خدابنده (الجایتو) و غازان خان اشاره كرد. حتی سلطان محمد خدابنده مذهب شیعه را مذهب رسمی كشور اعلام كرد. (همان ۲۴۵)با فراهم شدن زمینه های رشد مذهب شیعه در دوران ایلخانیان این مذهب از چنان رشدی برخوردار شد كه بعد از یك سده در قرن نهم هجری از طرف صفویان به عنوان مذهب رسمی ایرانیان در مقابل عثمانیان سنی مذهب اعلام شد. (احمدلو، ۱۳۸۱ ص ۶۱)
وحدت جغرافیایی و استقلال سیاسی: دولت ایلخانی و مخصوصاً دوران غازان خان از نظر ایجاد وحدت جغرافیایی و استقلال سیاسی و اجتماعی از اهمیت خاصی برخوردار بود. دولت ایلخانی از آغاز سلطنت غازان خان رنگ ایرانی به خود گرفت تا جایی كه می توان دولت و روزگار غازانی را در طول تاریخ اسلامی تا آن زمان نخستین سلطنت و دولت معظم ایرانی و دارای مشخصات و ویژگی های استثنایی و منحصر به فرد دانست و از لحاظ وسعت و عظمت و جلال و رونق با دوره ساسانیان و از نظر وحدت جغرافیایی و استقلال سیاسی و اجتماعی با عصر صفویه مقایسه كرد (مرتضوی، ۱۳۷۰ ص ۸۶) +در واقع باید پذیرفت حركت تاریخی و جریان سیاسی شگرفی كه منجر به تشكیل دوره صفوی و ظهور و تكوین مذهب تشیع شد در دوره ایلخانی به دست غازان خان و سلطان محمد خدابنده و اركان ایرانی دولت ایلخانی بنیان یافته است (همان ص ۸۹) كه به این ترتیب ملاحظه می گردد صد سال اول سلطه اعراب را باید دوران فترت هویت ایرانی دانست. ضربه روحی چنان شدید بود كه عمده تلاش ایرانیان در این صد سال صیانت ذات و حفظ حیات می بود و حفظ فرهنگ و آیین نقش دست چندم می داشت (بنایی، ۱۳۸۱ ص ۳۴)
به این ترتیب پس از بر افتادن ساسانیان، مردم ایران به مدت بیش از ۹ قرن از وحدت ملی و سیاسی بی بهره بودند تا ظهور صفویه (۱۱۴۴-۹۰۵) برای نخستین بار دولتی فراگیر در تمام محدوده فرهنگی ایران به وجود آمد و توانست با تكیه بر عناصر هویت ملی (ایرانی) به یك دوره نهصد ساله فترت پایان بخشد (همان، ص ۴۵) در اوایل سلطنت صفویه یعنی اوایل سلطنت شاه اسماعیل هویت ایرانی دو مولفه داشت ۱- مذهب شیعه ۲- زبان فارسی بدین ترتیب ملاحظه شود كه زبان فارسی و مذهب تشیع وجود داشت ولی عامل سوم هنوز محقق نشده بود و مطالعه شرح زندگانی شاه اسماعیل موید این نظر است كه او به این نكته واقف بوده است (همان، صص ۴۶ و ۴۷).این سه عنصر (تشیع، زبان، نوستالژی فرهنگ) كه قرن های متمادی به صورت پراكنده در زندگی ایرانیان نقش بازی كرده بودند و هراز چند گاهی به تنهایی برای چند دهه محور تشكیل قدرت های سیاسی قرار گرفته بودند (تشیع در دوران سربداران، عظمت گذشتگان در دوران مرداویچیان) اكنون به این وحدت می رسیدند. فرزندان شاه اسماعیل نام هایی نه تنها ایرانی بلكه حماسی داشتند و او مروج مذهب شیعه و زبان فارسی بود. به این ترتیب این سلسله بنیانگذار نخستین حكومت واحد ملی شدند (همان، ص ۴۸) به این ترتیب معلوم می شود كه قیام شاه عباس صفوی و رسمی كردن تشیع، گونه ای از تشخص ملی در ایران به وجود آورد. اگر این تشخص ملی نبود، استعبادی نداشت كه عثمانیان در عهد گسترش تصرفات خود بر ایران غلبه جویند (ولایتی، ۱۳۷۸ ص ۴۲)از این عامل بنیادی و اصلی كه بگذریم در ایجاد پیوند و هویت ملی میان ایرانیان در عصر صفویه بسیاری از نكات ظریف دیگر هم دخیل بود، یكی آنكه ثروت های سرشار عهد صفویه و امنیت نسبی كه پدید آمده بود مایه ایجاد یا شیوع انواع گوناگون سرگرمی ها و هم گروهی ها و وقت گذرانی ها میان مردم شده بود (ولایتی، ۱۳۷۸ ص ۴۲) جشن نوروز را در روزگار صفویه بسیار مفصل و مجلل برگزار می كردند و نوحه خوانان و روضه خوانان نیز در این دوران به گسترش و تكوین هویت ملی كمك كردند.

آرمان قیسوندی
منبع : مرکز علمی و پژوهشی فرش ایران


همچنین مشاهده کنید