جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


انگار بقیه‌ آدم‌ نیستند


انگار بقیه‌ آدم‌ نیستند
این‌ وصف‌ «جنگ‌ دنیاها»ی‌ استیون‌ اسپیلبرگ‌ است‌. فیلمی‌ كه‌ برابر با پیش‌بینی‌ها بوده‌ است‌، ابزار و آدم‌های‌ گرانقیمت‌ در كوتاه‌مدت‌ جمع‌آوری‌ شدند تا در مهلتی‌ اندك‌ یك‌ كار بزرگ‌ و اپیك‌ بسازند و سپس‌ هر یك‌ به‌ سویی‌ بروند و فیلم‌ جلا و صیقل‌های‌ فنی‌ را نیز بر خود ببیند و سپس‌ از ابتدای‌ تابستان‌ امسال‌ اكران‌ شود و پول‌ درشتی‌ را به‌ بار آورد وقتی‌ می‌شنویم‌ كه‌ فیلم‌ فقط‌ در ۵ روز نخست‌ اكرانش‌ در امریكا و كانادا یعنی‌ محل‌ اصلی‌ اهداف‌ خود ۷۷ میلیون‌ دلار را به‌ بار آورده‌ و در روزهای‌ بعدی‌ از سقف‌ ۱۵۰ میلیون‌ دلار هم‌ گذشته‌ است‌، نمی‌توانیم‌ تحت‌ هیچ‌ عنوانی‌ این‌ را یك‌ مانور ناموفق‌ تجاری‌ بدانیم‌.در عین‌ حال‌ اعضا و كادرهای‌ اجرایی‌ و بویژه‌ شخا اسپیلبرگ‌ و وابستگانش‌ و تام‌ كروز بازیگر اصلی‌ فیلم‌ چنان‌ كمبود وقت‌ داشته‌اند كه‌ به‌ اجبار همه‌ چیز را در كوچك‌ترین‌ و كمترین‌ زمان‌ انجام‌ داده‌ اند و این‌ مساله‌ در فیلم‌ نیز نمایان‌ است‌. از نوع‌ پرورش‌ داستان‌ و كاراكترها گرفته‌ تا طراحی‌ صحنه‌ و اجرای‌ پروژه‌ و حتی‌ به‌ كارگیری‌ اسپشیال‌ افكت‌ كه‌ در این‌ گونه‌ فیلمها نقش‌ حیاتی‌ را بازی‌ می‌كند.
جایی‌ كوچك‌ در تقویمی‌ بزرگ‌
تابستان‌ سال‌ پیش‌ بود كه‌ اسپیلبرگ‌ و كروز در تقویم‌ سرشار از فعالیت‌ و فاقد جای‌ خالی‌ خود مكان‌ و زمان‌ خالی‌ اندكی‌ را یافتند و همان‌ را صرف‌ ساخت‌ «جنگ‌ دنیاها» كردند وآؤار این‌ عجله‌ و به‌ تبع‌ آن‌ بی‌محتوا و كم‌ارزش‌ بودن‌ در فیلم‌ حاصله‌ مشخا است‌ و فروش‌ زیاد نباید ما را از این‌ حقیقت‌ غافل‌ سازد.«جنگ‌ دنیاها» با دستپخت‌ و طراحی‌ آنان‌ یك‌ كار بالنسبه‌ از هم‌ گسیخته‌ و اپیزود مانند است‌ كه‌ انگار از ۳۰ تا ۳۲ فیلم‌ كوتاه‌ درباره‌ سوژه‌ مشترك‌ حمله‌ فضایی‌ها و بیگانگان‌ به‌ كره‌ خاكی‌ شكل‌ می‌گیرد. تام‌ كروز در نقش‌ یك‌ پدر جدا شده‌ از خانواده‌اش‌ پس‌ از حمله‌ فضایی‌ها در هیات‌ یك‌ منجی‌ دو فرزند هراسانش‌ را زیر چتر حمایت‌ خود قرار می‌دهد و در این‌ راه‌ از بین‌ صحنه‌ها و موقعیت‌های‌ متصور اكشن‌ و انفجار عبور می‌كند و مجبور است‌ ناله‌ و فریاد آنها را هم‌ تحمل‌ كند و شاید برخوردهای‌ احساسی‌ او با دو فرزندش‌ هم‌ برخلاف‌ آنچه‌ برخی‌ می‌گویند چندان‌ عمیق‌ و حساب‌ شده‌ نباشد و روی‌ آن‌ كار لازم‌ صورت‌ نگرفته‌ باشد.اگر فروش‌ كلان‌ فیلم‌ در روزهای‌ اخیر را مبنا نگذاریم‌ و از دیدگاه‌ فوق‌ و مسائلی‌ كه‌ گفتیم‌ به‌ «جنگ‌ دنیاها» بنگریم‌، باید متذكر شویم‌ كه‌ این‌ فیلم‌ همپا با «پرل‌ هاربر» و بازسازی‌ «سیاره‌ میمون‌ها» یكی‌ از اپیك‌های‌ ناقا و ناموفق‌ سال‌های‌ اخیر است‌ كه‌ خرج‌ زیادی‌ هم‌ رویش‌ شده‌ اما وجه‌ «بلاك‌ باستر» و اپیك‌ بودن‌ آن‌ به‌ قدری‌ برای‌ سازندگان‌ فیلم‌ مهم‌ بوده‌ كه‌ درام‌های‌ انسانی‌ موجود در بطن‌ فیلم‌ بسیار بد و تظاهرآمیز از آب‌ درآمده‌اند.
حلمه‌ كلون‌ها به‌ روایت‌ اسپیلبرگ‌
شاید هم‌ «جنگ‌ دنیاها» به‌ مثابه‌ «حمله‌ كلون‌ها»ی‌ اسپیلبرگ‌ و بازسازی‌ كار سطحی‌ جورج‌ لوكاس‌ از نگاه‌ وی‌ باشد. فیلمی‌ كه‌ دیالوگ‌ های‌ آن‌ طبیعی‌ نیست‌ و برعكس‌ اغراق‌آمیز به‌ نظر می‌ رسد و روابط‌ انسان‌ها در آن‌ نیز چنین‌ حالتی‌ را دارد.حاصل‌ كار ساخت‌ و پرداخت‌ سكانس‌هایی‌ با یاری‌ كامپیوتر و تبدیل‌ شدن‌ آن‌ به‌ چیزی‌ مثل‌ یك‌ بازی‌ ویدیویی‌ (ولی‌ روی‌ پرده‌ بزرگ‌) است‌ كه‌ آدم‌ها در آن‌ به‌ چهره‌های‌ گمشده‌یی‌ می‌مانند كه‌ حتی‌ انسان‌ بودنشان‌ مورد تایید عموم‌ قرار ندارد.در فیلم‌ می‌بینیم‌ كه‌ میلیون‌ها نفر در حال‌ مردن‌اند اما برخلاف‌ نسخه‌ سینمایی‌ ۱۹۵۳ از روی‌ داستان‌ مشهور اچ‌.جی‌.ولز كه‌ ساخته‌ جورج‌ پال‌ بود در فیلم‌ جدید این‌ آدم‌ها هویت‌ روشن‌ و مشخصی‌ ندارند و انگار همه‌ یك‌ شكل‌اند و شاید هم‌ ماشین‌های‌ حقیقی‌ آنها هستند و نه‌ فضایی‌هایی‌ كه‌ از سایر ستاره‌ها به‌ این‌ سیاره‌ كوچ‌ و حمله‌ كرده‌ و كار را به‌ اینجا كشانده‌اند.اسپیلبرگ‌ طوری‌ رفتار كرده‌ كه‌ انگار بقیه‌ آدم‌ نیستند و فقط‌ ۳۳ نفر ارزش‌ پرداختن‌ و نشان‌ دادن‌ تلاششان‌ برای‌ زنده‌ ماندن‌ را دارند. آنها كاراكتر اصلی‌ یعنی‌ ری‌ (تام‌ كروز) در هیات‌ یك‌ پدر غیرقابل‌ اعتماد، دختر ۱۰ ساله‌ او ریچل‌ (داكوتا فانینگ‌) و پسر نوجوانش‌ رابی‌ (جاستین‌ چتوین‌) هستند.
وقتی‌ فضایی‌ها می‌آیند
فیلم‌ به‌ ما می‌گوید كه‌ بر اثر حمله‌ فضایی‌های‌ مجهز و بی‌رحم‌ كل‌ بشریت‌ در خطر انقراض‌ و انهدام‌ گرفته‌ اما اسپیلبرگ‌ به‌ تنها چیزی‌ كه‌ اهمیت‌ می‌دهد، تشریح‌ زندگی‌ و برخوردهای‌ یك‌ پدر بی‌مسوولیت‌ و بچه‌ مانند است‌ كه‌ موضوع‌ فوق‌ باعث‌ تكامل‌ كاراكترش‌ می‌شود و فقط‌ زمانی‌ به‌ این‌ تحول‌ نایل‌ می‌گردد و تبدیل‌ به‌ یك‌ پدر مسوولیت‌پذیر می‌شود كه‌ فضایی‌ها فرود می‌آیند و مجبور می‌گردد برای‌ حفظ‌ جان‌ فرزندانش‌ تغییر رویه‌ بدهد و چیزی‌ بشود كه‌ از هر پدری‌ انتظار آن‌ می‌رود.در دقایق‌ اولیه‌ فیلم‌ و بر اساس‌ سناریوی‌ جاش‌ فریدمن‌ و دیوید كوئپ‌، كاراكتر ری‌ را در هیات‌ یك‌ پدر ناموفق‌ و از آن‌ قبیل‌ والدین‌ می‌یابیم‌ كه‌ هیچ‌گاه‌ زندگی‌اش‌ جور نمی‌شود. او حتی‌ بر سر روش‌ فراهم‌ كردن‌ غذای‌ مصرفی‌اش‌ نیز با همسر سابق‌ خود (با بازی‌ میراندا اوتو) به‌ توافق‌ نمی‌رسد و فقط‌ عادت‌ دارد كه‌ در تعطیلات‌ آخر هفته‌ به‌ سراغ‌ كودكانش‌ برود و با آنها تجدید دیدار كند.
شروع‌ آتش‌بازی‌
پس‌ از این‌ سكانس‌ آغازین‌ صوری‌ و مصنوعی‌، آتش‌بازی‌ شروع‌ می‌شود. آسمان‌ تیره‌ می‌شود، رعد و برق‌های‌ آبی‌ رنگ‌ بر زمین‌ می‌كوبد و ماشین‌های‌ برج‌آسای‌ فضایی‌ها از زیر زمین‌ سبز می‌شوند.
ماشین‌هایی‌ كه‌ روی‌ سه‌ چرخ‌ حركت‌ و مردم‌ را تبدیل‌ به‌ پودر می‌كنند و عمارات‌ را به‌ ویرانه‌یی‌ بدل‌ می‌نمایند. بعضی‌ قسمت‌های‌ مربوط‌ به‌ اسپشیال‌ افكت‌ و بخصوص‌ آن‌ موارد كه‌ ظهور بیگانه‌های‌ فضایی‌ را نشان‌ می‌دهد، جذاب‌ و هیجان‌ آورند اما در سكانس‌های‌ مربوط‌ به‌ تقابل‌ بی‌فایده‌ ارتش‌ با فضایی‌ ها بیشتر سر وصدا شنیده‌ می‌شود و انگار اسپیلبرگ‌ خودش‌ می‌داند كه‌ تصاویر در نمی‌آیند. در این‌ قسمت‌ها تمامی‌ آنچه‌ ما می‌بینیم‌، صرفا نورافشانی‌ در پشت‌ افق‌ و كلوزآپ‌ روی‌ چهره‌ ری‌ و دو فرزند متوحش‌ او است‌ و بیننده‌ نزد خود گمان‌ می‌كند كه‌ نكند اسپیلبرگ‌ و دستیارانش‌ وقت‌ كافی‌ برای‌ كامل‌ كردن‌ جلوه‌های‌ تصویری‌ نداشته‌ و برخی‌ را در اتاق‌ كارشان‌ جا گذاشته‌اند. به‌ نظر می‌رسد كه‌ بیشتر حملات‌ فضایی‌ها بر روی‌ ری‌ متمركز شده‌ است‌ و فقط‌ او در مركز توفان‌ها جای‌ دارد . با اینكه‌ بر اساس‌ سناریو او آدمی‌ سطحی‌ و حتی‌ ناآشنا با وظایف‌ پدری‌ بوده‌، همیشه‌ از سایر مبارزه‌كننده‌ها با فضایی‌ها قدمی‌ پیش‌ است‌ و حتی‌ در چند مورد پیشنهاداتی‌ موثر را در راه‌ پیكاری‌ بهتر با آنان‌ به‌ سربازان‌ ارایه‌ می‌دهد. او مثل‌ یكی‌ از قهرمانان‌ سری‌ داستان‌های‌ كمیك‌ استریپ‌ «ایكس‌ من‌» می‌ماند كه‌ قاطی‌ كرده‌ باشد و نداند كه‌ كجا است‌ و چه‌ باید بكند.
از میان‌ راه‌های‌ سخت‌
سوار بر یك‌ كامیون‌ كوچك‌، ری‌ همراه‌ با بچه‌هایش‌ از دست‌ مهاجمان‌ فضایی‌ فرار می‌كند و در حالی‌ كه‌ بدترین‌ بلبشوها دایر است‌ و بقیه‌ كشته‌ و قربانی‌ می‌شوند، او همیشه‌ راهی‌ برای‌ نجات‌ و عبور از میان‌ راه‌های‌ سخت‌ پیدا می‌كند. در اینجا تیم‌ رابینز وارد صحنه‌ می‌شود. او یك‌ طرفدار محیط‌ زیست‌ و تثبیت‌ زندگی‌ انسان‌ها است‌ كه‌ از لزوم‌ تسویه‌ حساب‌ با فضایی‌ها صحبت‌ می‌كند ولی‌ به‌ همان‌ سرعتی‌ كه‌ از راه‌ رسیده‌ است‌، محو می‌شود و می‌رود.از زمانی‌ كه‌ اچ‌.جی‌.ولز رمان‌ مشهورش‌ را نوشت‌ تا به‌ حال‌ زمانی‌ چشمگیر می‌گذرد و طی‌ این‌ مدت‌ اطلاعات‌ و برداشت‌های‌ ما راجع‌ به‌ فضایی‌ها و نوع‌ فرود آمدن‌ آنها روی‌ زمین‌ یا بالعكس‌ (سفر زمینی‌ها به‌ سایر سیاره‌ها) به‌ كلی‌ تغییر یافته‌ و حالاتی‌ جدید به‌ وجود آمده‌ است‌ و به‌ همان‌ میزان‌ و منوال‌ تجسم‌ و تصویری‌ كه‌ اینك‌ از فضایی‌ها در دست‌ است‌، با تصویر موجود در ذهن‌ ولز بسیار فرق‌ می‌كند. به‌ این‌ خاطر اسپیلبرگ‌ مجبور شده‌ است‌ شكل‌ و تصویر دیگری‌ از فضایی‌ها را فرا روی‌ ما قرار دهد. ولی‌ او سایر شاخصه‌ها و موارد به‌ تصویر كشیده‌ شده‌ توسط‌ ولز را در فیلم‌ خود تكرار كرده‌ و به‌ نمایش‌ در آورده‌ است‌. از آن‌ جمله‌ است‌ رنگ‌ سرخ‌ نوار مانندی‌ كه‌ بر گستره‌ آسمان‌ كشیده‌ می‌شود و آنچه‌ كه‌ با صدای‌ مورگان‌ فریمن‌ در بخش‌های‌ آغازین‌ و انتهایی‌ فیلم‌ می‌شنویم‌، عین‌ متن‌ رمان‌ است‌.
ناامید كننده‌
ماشین‌های‌ پرنده‌ در داستان‌های‌ فضایی‌ و علمی‌ تخیلی‌ یك‌ چیز رایج‌ بوده‌ است‌ ولی‌ آنچه‌ اسپیلبرگ‌ از این‌ فیلم‌ در كار جدیدش‌ ارایه‌ می‌دهد، تركیبی‌ از بشقاب‌های‌ پرنده‌ ولز و وسایل‌ نامریی‌ پروازی‌ در تریلوژی‌ «متریكس‌» است‌. در مورد موجودات‌ فضایی‌ هم‌ باید بگوییم‌ كه‌ بیشتر شبیه‌ به‌ تصویرسازی‌های‌ كامپیوتری‌ می‌مانند و نه‌ اشیا و مخلوقات‌ موجود و قابل‌ لمس‌ و از هر تصویر و نمایش‌ تصویری‌ و سینمایی‌ و تلویزیونی‌ قبلی‌ موجود در این‌ زمینه‌ یاری‌ جسته‌ شده‌ است‌.
وقتی‌ اسپیلبرگ‌ تصویری‌ كوتاه‌ و گذرا و گنگ‌ از آنها ارایه‌ می‌دهد، آنان‌ ترسناك‌تر به‌ نظر می‌رسند و هر گاه‌ كه‌ تصاویر او طولانی‌تر و ماندگارتر می‌شوند و ما آنها را تمام‌ قد می‌بینیم‌، چیزی‌ به‌ نام‌ هراس‌ در بیننده‌ نمی‌ماند و این‌ موجودات‌، ناامیدكننده‌ و كسالت‌بار به‌ نظر می‌رسند.هر فیلمساز خوبی‌ حق‌ دارد پس‌ از ساختن‌ چند فیلم‌ فوق‌العاده‌ (مثل‌ «نجات‌ سرباز رایان‌») چند فیلم‌ بد (مانند «ترمینال‌») بسازد اما «جنگ‌ دنیاها» به‌ قدری‌ ناامید كننده‌ است‌ كه‌ شك‌ می‌كنید آن‌ را واقعا اسپیلبرگ‌ ساخته‌ باشد و حتی‌ برخی‌ مهرها و نشانه‌های‌ شناسایی‌ تخصصی‌ كه‌ بر سایر كارهای‌ او حك‌ شده‌ است‌، در این‌ فیلم‌ وجود ندارد و بیننده‌ حتی‌ برخی‌ ظرافت‌های‌ ناكافی‌ و نه‌ چندان‌ درخشان‌ «هوش‌ مصنوعی‌» و «گزارش‌ اقلیت‌» را هم‌ كه‌ به‌ خودی‌ خود جزو فیلم‌های‌ برجسته‌ اسپیلبرگ‌ نیستند در این‌ كار مشاهده‌ نمی‌كند.
عین‌ حقیقت‌«جنگ‌ دنیاها» به‌ قدری‌ بد است‌ كه‌ حتی‌ فیلم‌ سطحی‌ «روز استقلال‌» با دستمایه‌یی‌ مشابه‌ (حمله‌ فضایی‌ها به‌ زمین‌) به‌ رغم‌ ۹ سال‌ كهنه‌تر و قدیمی‌تر بودن‌ نسبت‌ به‌ آن‌، اثر سینمایی‌ كاملتری‌ نشان‌ می‌دهد. لابد این‌ رایزنی‌ برای‌ تمام‌ كسانی‌ كه‌ فروش‌ زیادی‌ را برای‌ این‌ فیلم‌ ۱۱۶ دقیقه‌یی‌ كمپانی‌ پارامونت‌ رقم‌ زده‌اند، یك‌ برآورد دلچسب‌ نیست‌، اما عین‌ حقیقت‌ است‌.
منبع‌: لس‌آنجلس‌ تایمز
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید