شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


ازدواج برای رهایی


ازدواج برای رهایی
مریم چند ماه پیش وارد بیست و هفتمین سال زندگی خود شده است، می گوید: از زمانی كه به یاد دارم پدر و مادرم در رابطه با مسائل كلی و جزیی زندگی جر و بحث و مجادله داشته اند و گه گاه این بحث ها طولانی شده و به صحبت هایی تلخ مانند جدایی و طلاق منجر می شد؛ متأسفانه به دلیل همین جو ناآرام و پرتنش كه در خانه داشتیم، خواهر و برادرم با اولین موقعیت هایی كه برایشان به وجود آمد ازدواج كردند و از خانه پدری رفتند. سالها من تنها دختر خانواده محسوب می شدم. با وجودی كه در دانشگاه تحصیلم را به پایان رسانده و به طور نیمه وقت به كار اشتغال داشتم لكن دائماً مورد تحقیر و سرزنش پدر بودم و این كه هم سن و سال های من بسیار موفق تر هستند. خوشبختانه وضع مالی ما بسیار خوب بود و پدرم در زمره افراد متمكن به شمار می آمد و حقوق اندك من تنها پول توجیبی بود كه باعث افزایش اعتماد به نفس در شخصیتم می گشت، تا رفع مشكلات مالی. به دلیل وجود اختلاف عمیق و نسبتاً طولانی والدینم (از ابتدای ازدواجشان تا حدود سی و پنج سال) هر روز صبح كه از خواب برمی خاستم احساس می كردم آخرین صبحی است كه خانواده كوچك ما به دور یكدیگر جمع هستند و احتمال دارد به زودی تهدیدات پدر و مادرم مبنی بر جدایی و طلاق عملی شود و همواره یك نوع احساس ناامنی نسبت به آینده و عدم امنیت را با خود همراه داشتم. فكر می كردم در صورت وقوع چنین اتفاق ناگواری كدام یك را برای ادامه زندگی باید انتخاب كنم؟ پس از جدال های فراوانی كه در دل داشتم با وجودی كه مادر را هم مقصر می دانستم، لكن اغلب او را برمی گزیدم زیرا احساس می كردم از نظر روحی به مادرم نزدیكتر و پدرم را به دلیل روحیه عصبی و ناآرامی كه داشت قابل تحمل نمی دانستم.
خلاصه این كه با این افكار و مجادلات تمام نشدنی والدینم، روزگار را می گذراندم و همیشه در افق های دور دست در جست وجوی روزنه ای هرچند كوچك لكن روشن بودم كه به گونه ای از این سختی ها كه نقشی در آن نداشتم رهایی یابم. چند مورد پیشنهاد ازدواج داشتم كه مورد قبول پدرم قرار نگرفت تا این كه یك روز با معرفی یكی از آشنایان محسن به خواستگاریم آمد. از نظر پدرم تمامی امتیازات یك همسر ایده آل و مناسب را دارا بود و واقعاً هم همین گونه بود، جوانی خودساخته با وضعیت مالی متوسط كه قصد داشت با تشكیل زندگی مشترك اهداف خود را كامل نماید. از آنجایی كه مایل بودم از خانه پدری هرچه زودتر خلاص شوم و با توجه به موافقت والدینم سریع تر از آنچه فكر می كردم بر سر سفره عقد نشستم و همسر شرعی و قانونی محسن شدم. كمتر از یك ماه از این وصلت نگذشته بود كه پدرم به بیماری و دردهایی مرموز دچار شد و پس از آزمایش های مكرر متوجه شدیم به سرطان پیشرفته مبتلا شده است و حدود دو ماه بستری بود و در میان اعجاب همگان فوت كرد و مادرم تنها شد و آرامش و سكوت در خانه پدری برقرار گشت. هربار كه قدم به خانه مان می گذاشتم آرزو می كردم وضعیتی به وجود آید كه مجدداً به آنجا برگردم. آرامشی كه لزوماً حاكم شده بود همان جوی بود كه سال ها در انتظارش بودم لكن افسوس با مردی پیمان بسته بودم و باید به آن وفادار می ماندم، متأسفانه همین افكار باعث گردید كه به تدریج از لحاظ روحی از همسرم جدا شوم و زندگی ام را با سردی و بی تفاوتی بگذرانم و امروز این بی میلی یك جانبه به حدی رسیده كه در آستانه جدایی هستیم، احساس می كنم مشوق من در این ازدواج، جو پر اضطرابی بود كه همواره از سوی پدرم بر یكایك ما تحمیل می شد و مادرم به دلیل این كه سال های زیادی را با اخلاق او سپری كرده بود همچنین جهت اجتناب از دوری از فرزندان و عدم تمكن كافی جهت استقلال، در این سال ها سعی می نمود به هر نحو كه شده زندگی خانوادگی را پابرجا نگاه دارد و امروز آن چه برای او باقی مانده غم سه ازدواج ناموفق فرزندانش است. هر سه ما فرزندان اوبا مشكلات خاص خود مواجهیم و در این میان زندگی مشترك من به دلیل عمر كوتاهش بیشتر از بقیه در معرض خطر است.
***
مطمئناً سرگذشت تلخ زندگی مریم در جامعه مصادیق فراوانی دارد، فرزندانی كه به دلیل رها شدن از جو متشنج خانه، زیر بار ازدواج تحمیلی یا غیرتحمیلی می روند و به دلیل این كه در شرایط مناسب و با فراغ بال تصمیم گیری ننموده اند پس از مدتی احساس غبن و پشیمانی می نمایند. تفاوت فرهنگ غرب و شرق ایجاب می كند كه فرزندان در مشرق زمین حتی المقدور و در كنار خانواده های خود باشند و به طور كلی یك جوان شرقی به خصوص دختران به ندرت مایلند حتی در صورت استقلال مادی برای خود خانه و زندگی مجردی تشكیل دهند و اصولاً این عمل با عرف جامعه ما مغایرت دارد. به عنوان مثال بسیاری از مردان و خانواده های آنها كمتر حاضرند به دخترانی كه زندگی مستقل دارند پیشنهاد ازدواج نمایند و خانواده در كنار دختر (و یا حتی پسر) از اهمیت خاصی برخوردار است، بنابراین بسیاری از دختران و پسران ترجیح می دهند به خاطر نگرانی هایی كه نسبت به آینده و بعضاً داوری ها دارند و یا به دلایل دیگر به هر صورت در كنار خانواده خود باقی بمانند و در حالی كه در غرب بسیاری از فرزندان به محض این كه به سن بلوغ می رسند در فكر زندگی جداگانه و استقلال فیزیكی هستند، حتی اگر در یك شهر هم با خانواده خود زندگی نمایند ترجیح می دهند با دوستان مكانی را تهیه نمایند یا در خوابگاه دانشجویی تمام روزهای هفته را بگذرانند و مشكلی هم در رابطه با تشكیل زندگی و ازدواج آنها معمولاً به وجود نمی آید. این جدایی ها به قدری عادی شده كه والدین هم در بسیاری از موارد از آن استقبال می نمایند زیرا معتقدند وظیفه خود را در رابطه با فرزندانشان تا سن خاصی انجام داده اند و باید از این پس به مسائل شخصی خود بپردازند.
در اینجا مقصود تأیید و تكذیب فرهنگ ها نیست بلكه توجه خانواده های به خصوص ایرانی به این نكته است كه در بسیاری اوقات وجود بعضی اعتقادات و فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها مغتنم است. اگر جوانان در حال حاضر به هر دلیل (مادی، عاطفی و ...) ترجیح می دهند در كنار والدین و خانواده به سر برند، فرصتی است جهت صمیمیت و نزدیكی افزون تر اعضای خانواده و نباید اجازه دهیم این فرصت مطلوب تبدیل به تهدید شود و آینده زندگی جوان را با خطر مواجه سازد. این احتمال وجود دارد كه با توجه به سرعت و افزایش چشمگیر ارتباطات و شیوع سریع فرهنگ و زندگی غربی و یا همان دهكده جهانی كه بارها نام آن را شنیده اید، كشورهای شرقی و جوانان مشرق زمین الگوهای خود را به تدریج جهت زندگی تغییر دهند و تبلیغات و جاذبه های غرب، روزی كاملاً كارساز شوند، لكن ما هم وظیفه داریم در مقابل این موج بی امان و سهمگین ارزش های موجود را نگاهداری و به آسانی آنها را از دست ندهیم. قدم اساسی و اولیه حفظ آرامش و به وجود آوردن محیط سرشار از امنیت در خانه است به طوری كه جوان احساس نماید جهت حل مشكلات و معضلات خود ابتدا افراد خانواده را انتخاب نماید سپس به سراغ دیگران برود. البته بعضی از والدین ایجاد جو آرام در خانه را با رفاه بالای مادی مترادف می دانند در صورتی كه شخصیت ما(مریم) از رفاه بسیار بالای مادی در خانه پدری برخوردار بوده لكن هرگز او را اقناع نكرده است. البته والدین وظیفه دارند احتیاجات مادی فرزندان خود را متناسب با توان خود تأمین نمایند و امنیت مادی یكی از عوامل آرامش و ترغیب جوانان به تحصیل و آموزش است لكن نمی توان آن را تمامی نیاز آنها به شمار آورد به خصوص كه در مقابل امیدواریم جوانان نیز شرایط اقتصادی والدین خود را درك نمایند و كمبودهای مادی را تحمل و سعی كنند توقعات خود را با وضعیت اقتصادی خانواده هماهنگ نمایند، بنابراین آنچه فرزندان را از خانواده ها و والدین دور می نماید نوعاً كمبودهای عاطفی و روانی است. به هر حال معضلات مادی با هر شكل و صورتی گذرا هستند و جوانان دیر یا زود به استقلال می رسند لكن آنچه جبرانش مشكل و پیچیده است كمبودهای روحی است كه والدین چنانچه در زمان نیاز فرزندان، به هر دلیل و توجیهی در برآورده كردن آن ناتوان باشند، گاه این كمبودها یك عمر با فرزندشان همراه و آنها را رنج خواهد داد؛ چه بسا نسل های آینده را هم تحت تأثیر قرار دهد. امیدواریم والدین و فرزندان در محیط گرم و كوچك خانواده و در این حریم بسیار مقدس و قابل احترام قدر یكدیگر را بدانند و حتی در صورت وقوع جدایی های اجباری مانند تحصیل، ازدواج، سفر و ... ارتباط عاطفی خود را همچنان حفظ نمایند و به مرزهای موجود میان خود اهمیت دهند و حقوق یكدیگر را محترم بشمارند. تنها از طریق صمیمت و حفظ ارزش هاست كه می توان امید داشت نسل های آینده از خطر پراكندگی و تنهایی حفظ خواهند شد. در غیر این صورت این احتمال وجود دارد كه جوامع مشرق زمین با وجود دارا بودن اصالت ها و ارزش های عمیق فرهنگی در رابطه با جوانان كه سرمایه های معنوی جامعه نیز به شمار می آیند با مخاطره و تهدید روبه رو شوند. همان گونه كه در حال حاضر در غرب خانواده مفهوم واقعی خود را تقریباً از دست داده و ارتباطات عاطفی میان افراد خانواده و در سایه مسائل مادی و رفاه طلبی تبدیل به مراودات رسمی و خشك و تشریفاتی شده است. به هر تقدیر، علاج واقعه قبل از وقوع باید كرد.
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید