پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


اسکندر، آخرین دروغ تاریخی به روایت الیوراستون


دكتر كاوه فرخ نویسنده این مقاله در سال ۱۹۶۲ از پدر و مادری ایرانی در شهر آتن به دنیا آمد؛ در سال ۱۹۸۳ به كانادا مهاجرت كرد و در این كشور ساكن شد. وی دارای درجه دكترا در رشته تاریخ ایران باستان از دانشگاه بریتیش كلمبیا است و در ۲۰ سال گذشته با سفر به نقاط مختلف ایران تحقیقات فراوانی در مورد تاریخ ایران باستان به ویژه در دوره هخامنشی و ساسانی داشته است. اخیراً فیلمی از الیور استون كارگردان سرشناس سینما به اكران درآمد به نام اسكندر كه در آن فتوحات این پادشاه مقدونی و سقوط امپراتوری هخامنشیان در ایران به تصویر كشیده شده است. گذشته از ارزش و اعتبار سینمایی اثر، چند اشتباه و نقص فاحش تاریخی در آن وجود دارد. این اشتباهات در بخش كلی تقسیم می شوند:
۱- نبرد گوگمل
الیور استون از بعد اعتبار و سندیت تاریخی به پروفسور رابین لین فاكس تكیه كرد كه یكی از مشهورترین محققان در زمینه تاریخ مقدونی و اسكندر است. اما علیرغم نقدهای مثبتی كه بر كتاب فاكس - به نام اسكندر كبیر - نوشته شده، بخش هایی از فیلم حاكی از آن است كه فاكس شناخت دقیقی از سپاه ایران باستان نداشته است و در سكانسی از نبرد گوگمل شاهد آن هستیم كه یونانیان در صف های منظم به پیش می آیند و آنچه از ارتش داریوش سوم به نمایش درآمده چیزی به جز مجموعه ای از راهزنان صحرایی نیست. ارائه این تصویر از سپاه هخامنشی كاملاً غلط است چرا كه هخامنشیان از ابزار موسیقی و طبل برای راهنمایی تاكتیكی سپاه خود در میدان جنگ استفاده می كردند و گذشته از آن هخامنشیان از سیستم دهدهی برای آرایش سربازها استفاده می كردند كه برای یونانیان آن دوره ناشناخته بود. واحدهای سپاه هخامنشیان از دسته های ده، یكصد، هزار و ده هزارتایی تشكیل می شدند و واحد هزارتایی كه عمومی ترین واحد به شمار می رفت هزار پتش نامیده می شد. علاوه بر اینها ایرانیان همگی دارای یونیفورم های استاندارد بودند و اگرچه یونانیان جنگاوران خوبی محسوب می شوند ولی این نمی تواند بدین معنی باشد كه ایرانیان چنین نبوده اند، هرچند كه یونانیان با توجه به تاكتیك ها، آموزش نظامی و سلاح هایشان ارتش برتر آن دوره محسوب می شدند. این برتری نظامی باگذشت زمان در دوره پارتیان و ساسانیان برهم خورد و سواران ارتش ایران به دفعات ارتش امپراتوری روم را در قرنهای بعدی شكست دادند. بسیاری از رومی ها قصد تكرار پیروزی های اسكندر را داشتند ولی شكست سختی از ایرانیان خوردند كه از آن جمله ماركوس كراسوس و مارك آنتونی بودند. اما من شك دارم كه هالیوود با توجه به میزان اشارات فرهنگ معاصر غرب به فتوحات اسكندر علاقه ای به ساختن فیلمی براساس این فتوحات ایرانیان داشته باشد گرچه خود ایرانیان نیز چندان اطلاعی از مبارزات موفق سواران پارتی و ساسانی ندارند. با درنظر گرفتن اشتباهات كلیدی پروفسور فاكس در مورد سپاه ایران نبایستی از او انتظار داشت كه در كل تصویر دقیقی از ایرانیان در این فیلم ارائه داده باشد چون در مورد یونیفورم های افرادی كه به عنوان ایرانی در این فیلم به تصویر كشیده شده اند هم اشتباهاتی وجود دارد. پیش از این در چند منبع از جمله سپاه ایران نوشته دكتران. سكوندا، اشاره شد كه لباس سپاهیان ایران هخامنشی تركیبی از رنگ های بنفش، قرمز تیره، آبی، سبز و سیاه بوده است و این لباسها در دوره ساسانیان نیز بار دیگر به كار گرفته شد اما در فیلم فقط چند تیرانداز و عده معدودی نگهبان با دقت نسبی از نظر پوشش دقیق تاریخی حضور دارند و از لحاظ طراحی لباس بر سایرین هرگز نمی توان لقب ایرانی داد. ولی آنچه بیش از هر چیز دیگری گیج كننده و در عین حال آزاردهنده است، عرب دانستن ایرانیان است. تماشای شترسواران عرب به عنوان یكی از واحدهای اصلی سپاه داریوش سوم در حمله به اسكندر در صحنه اصلی جنگ شوكه آور است چرا كه اعراب در آن زمان جزو واحدهای فرعی سپاه هخامنشیان بودند و اصلاً فاكتور تعیین كننده ای در جنگ به حساب نمی آمدند و از این رو شترسواران هم هرگز واحد پیشرو حمله در سپاه ایران نبودند و حتی در صحنه ای دیگر افراد یك واحد گارد ویژه هخامنشی هم با هم عربی صحبت می كنند درحالی كه زبان فارسی باستان هیچ ارتباطی با عربی ندارد!
با این همه این می تواند از رویه و عادت همیشگی هالیوودی ها در به تصویر كشیدن ایرانیان به عنوان اعراب در دهه های گذشته سرچشمه گرفته باشد.
۲- اشتباه گرفتن بابل به جای ایران
خیلی جالب است كه پروفسور فاكس در این فیلم به پرسپولیس كه در آن زمان پایتخت ایران هخامنشی محسوب می شد اشاره ای ندارد و حتی ویران شدن آن به دست اسكندر را مطرح نمی كند و در عوض اسكندر را در حال ورود به شهر بابل نشان می دهد و سعی در القای این مسأله دارد كه این پایتخت ایران بوده است و درحالی كه بابل فقط یكی از ساتراپ های امپراتوری ایران بوده و پایتخت آن محسوب نمی شده است. اما چرا نباید ویران شدن پرسپولیس و حتی نابودی سه كتیبه مقدس زرتشتیان در فیلم نمایش داده شود. یك دلیل این قضیه را می توان در گفت وگویی كه وی با نشریه باستان شناسی امروز انجام داد، جست وجو كرد كه حاكی از بی اطلاعی مفرط این پروفسور تاریخ پیرامون ایران هخامنشی است:« درك می كنیم كه بخش های مختلف درام استون نبایستی جدا از انتظارات تماشاگران از به تصویر كشیدن بابل و یا یونان باشد. توجه به « عبارت تصویر كشیدن بابل و یونان » مشخص می كند كه ایران در واقع اصلاً برای سازندگان فیلم ارزش اشاره نداشته و حتی شاید بخشی از بابل تصور شده است! همانطور كه اشاره شد بابل یك قدرت اصلی سیاسی در زمان اسكندر محسوب نمی شده است هرچند كه ] بخشی از [ معماری و هنر ایران تحت تأثیر ساتراپ های امپراتوری ایران از جمله لیدیه و بابل بوده است.
كاخ های پرسپولیس فاصله بسیاری با بابل دارند و تأسفبار است كه پروفسور فاكس در تحقیقات خود به این شكل عمل كرده است. نكته ای كه همچنین بایستی به آن اشاره شود دلیل خشونت بیش از حد اسكندر در حمله به ایران است. یونانیان در واقع قصد انتقام جویی حمله داریوش كبیر و خشایارشاه به كشورشان را داشتند.
یونانیان بهای سنگینی از بابت نبردهایشان با ایرانیان در ماراتن (۴۹۰ قبل از میلاد)، ترموپیل (۱۷ سپتامبر ۴۹۰ قبل از میلاد)، آتن (۲۷ سپتامبر ۴۹۰ قبل از میلاد) و سالامیس (۲۹ سپتامبر ۴۹۰ قبل از میلاد) پرداختند و زمانی كه خشایارشاه آتن را آتش زد دستور داد تا مجسمه های مقدس خدایان یونان به ایران منتقل شوند و این اقدام برای یونانیان اهانت آمیز بود.
۳- بلوند بودن اسكندر
یكی از مسائل اصلی در مورد ظاهر اسكندر در فیلم بلوند بودن او و طرح ایده اسكاندیناویایی بودن یونانیان باستان است. در حال حاضر برخی معتقدند كه یونانیان باستان نه تنها بلوند بودند بلكه نوردیك به شمار می آمدند كه شامل اسكاندیناوی و شمال آلمان فعلی می شود. محققان نوردیك نیز از سه قرن پیش تاكنون معتقد هستند كه مردم یونانی های باستان و یونان امروز ارتباط چندانی با هم ندارند و این یونان باستان بودند كه یونانی های واقعی محسوب می شدند اما الیور استون برای نقش اسكندر كالین فارل ایرلندی مو مشكی را انتخاب كرد. درحالی كه به راحتی می توانست برای این نقش و نقش های كلاسیك دیگر از جمله المپیا، شاه فیلیپ و یا هفاستیون از هنرپیشگان جدید یونانی استفاده كند! اكثر ما با چهره كالین فارل آشنا هستیم و بازی او در نقش اسكندر را دیده ایم ولی باید پذیرفت چهره و فیزیك بدنی او با آنچه در موزاییك پمپی دیده می شود بسیار متفاوت است و حتی شاید با توسل به این نقاشی بتوان به این نتیجه رسید كه اسكندر با چهره ای مدیترانه ای و یا ایرانی امروز ، نمی توانسته موی بلوند داشته باشد.
۴- ركسانا و به تصویر كشیدن ایرانیان در هالیوود
با هرگونه ملاكی باید اذعان كرد كه شخصیت ركسانا در فیلم اسكندر كاملاً اهانت آمیز است و كم اطلاع بودن پروفسور فاكس از هنر و معماری در تاریخ ایران باستان در این قسمت از فیلم به نهایت خود می رسد و مشخص می شود كه وی حتی در مردم شناسی ایران باستان نیز دارای نقیصه است. گرچه روزاریو داوسون هنرپیشه سیاهپوست آمریكایی توانایی فوق العاده ای در ارائه نقش خود دارد ولی انتخاب او برای بازی در نقش ركسانا اگر اهانت آمیز تلقی نشود، یكی از بزرگترین شوخی های سینمایی دهه اخیر است. ركسانا كه در واقع ملكه ایران باستان و اهل سغد است نمی تواند سیاهپوست باشد و حضور داوسون در نقش او به منزله این است كه لوسی لیو - هنرپیشه هنگ كنگی - در فیلمی نقش ملكه ویكتوریا را ایفا كند حتی نام ركسانا از لفظ قدیم ایرانی رخشوان كه تركیبی از عبارات رخ به معنای صورت و شوان به معنای روشن است، گرفته شده است. منابع تاریخی روم، سغدیان را افرادی با چشمان آبی و موی بلوند توصیف می كنند و بازماندگان آنها در ولادی قفقاز و سبلان هنوز دارای این خصوصیات هستند. با توجه به حضور بازیگران زن مستعد ایرانی در آمریكا الیور استون به راحتی می توانست از یكی از آنها به عنوان بازیگر شخصیت ركسانا استفاده كند. اما در شرایط فعلی این سؤال مطرح می شود كه چه خصوصیتی در روزاریو داوسون وجود دارد كه می تواند او را به عنوان یك زن ایرانی متمایز كند و آیا اصولاً پروفسور فاكس چیزی در مورد مردم ایران باستان در ۳۳۳ قبل از میلاد می داند یا خیر؟ آنچه شخصیت ركسانا در فیلم را پیچیده تر می كند لباس اوست. اگر به عكس عروسی او و اسكندر دوباره نگاه كنید، می بینید كه ركسانا چادری برقع گونه بر تن كرده و صورت او كاملاً در پشت این لباس پنهان شده است ولی كاربرد این سرپوش برای زنان ایرانی كاملاً اشتباه است چرا كه اصولاً زنان ایرانی شاخص در پست های سیاسی، مذهبی و اجتماعی هرگز چنین سرپوشی را برای پوشاندن چهره شان به كار نمی بردند و چنین چیزی فقط با فرهنگ اعراب باستانی همخوانی دارد. در این مراسم عروسی نیز شاهد موسیقی و رقص عرب گونه برای ایرانیان هستیم و متأسفانه این قسمت نیز برپایه اطلاعات موهوم و خیالی ساخته شده و كاملاً هالیوودی است چرا كه براساس اسناد و منابع متعدد امروزی شیوه رقص ایرانیان باستان بسیار مشابه كردهای امروزی بوده است. كه البته در مناطقی از تركیه، یونان و بالكان امروز نیز دیده می شود. در مورد موسیقی نیز گرچه منبع موثقی در مورد آن دوره در دسترس نیست ولی قطعاً موسیقی عربی كه امروزه می شناسیم در آن دوره وجود نداشته است و اولین نشانه های موسیقی عربی كه برگرفته از موسیقی یونانی و دوره ساسانیان است به پس از قرن هفتم پس از میلاد برمی گردد. این اشتباهات در كنار به تصویر كشیدن فانوس دریایی اسكندریه در فیلم در حالی كه این بنا پس از مرگ اسكندر و توسط جانشینان وی بنا شده همگی اعتبار تاریخی فیلم را به شدت تنزل می دهند و به نظر می رسد زمانی كه كار به ایران و ایرانی و هویت آنها می رسد تاریخ به راحتی برای رعایت مصالح سینمای سرگرم كننده از نو نوشته می شود تا جایی كه پروفسور فاكس در گفت وگویی كه در ابتدا از آن اشاره شد، خاطرنشان می كند كه فیلم نمی توانست چندان از انتظارات تماشاگران خود فاصله داشته باشد و شاید انتظارات تماشاگران این بوده كه ایرانیان این چنین به تصویر كشیده شوند.

مترجم : امیر نوری زاده
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید