شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


بلوغ فکری در کاندیداتوری


كودك آینه خودآگاه و ناخودآگاه والدین است. همه ما راجع به خودمان احساسی داریم و فكر و قضاوتی. آنچه من راجع به خود می اندیشم ، حس می كنم و قضاوت می كنم. به این پدیده تصویر از خود(self image) می گویند. انسان كه به دنیا می آید انگار در ذهن او صفحه سفیدی وجود دارد كه به تدریج با رفتار والد یا والدین شكل می گیرد. این همان تصویر از خود است. در دوران كودكی زمانی این تصویر از خود، خوب است (یعنی كودك می تواند به خود بگوید من خوب، توانا، باارزش و دوست داشتنی هستم) كه در ذهن خودآگاه و ناخودآگاه والد چنین تصویری از او وجود داشته باشد و این را به كودك خود انتقال دهد. در این مرحله معیار، معیار والدین است برای جدا كردن خوب از بد و این برای كودك كافی و مطلوب است. به تدریج در سیر رشد، زمانی كه كودكی تمام می شود و مرحله بلوغ آغاز، من انسان كه دیگر كودك نیست تمایل به استقلال پیدا می كند. این پدیده كه من موجودی مجزا از هستی بیرون از خودم هستم به اوج خود می رسد. یك «من» انسانی زمانی احساس استقلال می كند كه بتواند از «غیر من» خود را تمیز بدهد. بنابراین به تدریج افكار، احساسات و قضاوت هایش از پدر و مادر متفاوت می شود. خود مستقلاً و بدون واسطه والدین با جهان بیرون ارتباط برقرار كرده و افكاری مجزا از آنچه تا به حال به او داده شده پیدا می كند و در این سیر بهنجار در ابتدای بزرگسالی یك فرد مستقل و بالغ می شود.در این مسیر رشدی واكنش والدین نسبت به كودك و نوجوان بسیار تعیین كننده است. در ابتدا پیغام والدین این است كه تو باید آنچه را كه من می گویم انجام بدهی تا من تو را بپذیرم اما در دوران بلوغ پیغام باید این باشد: «تو می توانی متفاوت از من فكر كنی و قضاوت هایت مجزا از خواسته های من شكل بگیرد. باز من تو را می پذیرم.» در صورت دریافت این پیغام، نوجوان احساس می كند می تواند مستقل باشد ولی باز پذیرفته شود و تصویر خوب از خود داشته باشد. بنابراین پدیده بلوغ روانی در كنار بلوغ فیزیولوژیك شكل می گیرد و این جوان در آینده مستقل، با اعتماد به نفس و موفق خواهد شد. در یك سیر بهنجار جوان مقداری از معیارها، افكار و قضاوت های والدین را قبول می كند و مقداری را در ذهن خود و در تعامل بی واسطه با جهان بیرون از نو می سازد. به همین دلیل نسل با نسل تفاوت خواهد كرد. اگر نوجوان و جوان این پیغام «تو می توانی متفاوت از من باشی اما از سوی من پذیرفته شده ای» را دریافت كند در دوران بزرگسالی فردی دموكراتیك می شود یعنی خود او هم می تواند افكار و قضاوت های مختلف را تحمل كند. و این احساس را داشته باشد كه شرط اینكه او«باشد» این نیست كه دیگری «نباشد». اغلب این قوانین درون خانواده از سوی پدر شكل می گیرد و اغلب این پیغام ها از سوی پدر داده می شود. حال روان آسیب شناسی كجا شكل می گیرد؟ در خانه هایی شكل می گیرد كه پدر سختگیر باشد. در اینجا در دوران نوجوانی و جوانی هم پیغام كودكی ادامه می یابد یعنی«همان گونه كه من می خواهم باش تا تو را تائید كنم.» خود این پدر فردی است كه در یك خانواده بهنجار بزرگ نشده و این پیغام را گرفته كه شرط اینكه تو باشی این است كه دیگری نباشد. بنابراین نمی تواند تحمل كند كه فرزندانش متفاوت از او بیندیشند و زندگی كنند. در چنین سیستمی چه آسیبی به فرزندان می رسد؟ نوجوان دو راه در پیش دارد. اول اینكه تمام معیارهای پدر را بپذیرد تا طرد نشود و احساس امنیت بگیرد. در واقع اینجا او، من خود را فروخته به قیمت دریافت امنیت. اینها جوانان له شده ای می شوند بدون عزت نفس و وحشت زده و ناموفق در زندگی بزرگسالی كه همیشه باید وابسته بمانند و برای از هم پاشیده نشدن به من دیگری آویزان شوند، چون خود قوام بالفانه ندارند.راه دیگر اینكه عصیانگر شود و تمام مرزهای قوانین سفت و سخت پدر را در هم بشكند. در این مسیر دیگر آن روند «مقداری معیار تو، مقداری ارزش های من» شروع نمی شود و نوجوان و جوان مسیری تقریباً صد درصد مخالف والدین پیدا می كند و خصم همدیگر می شوند. خانواده تبدیل می شود به فرزند خوب و فرزند بد. فرزند خوب همیشه بله می گوید و فرزند بد همیشه نه. پدر به فرزند خوب اعتبار می دهد و راه را برای رشد او باز می كند و فرزند بد مستحق مجازات و تنبیه و طرد شدن می شود. فرزند خوب با كمك های پدر به جاهایی می رسد و دائم تصویر تو خوبی را از پدر دریافت می كند و عزت نفس وابسته پیدا می كند؛ وابسته به تائید پدر. و فرزند بد عصیانگر باقی مانده و تنهایی را تجربه می كند. حال چرا این مطالب گفته شد؟ در بخش ناخودآگاه روان هر انسان در دوران بزرگسالی حكومت جای پدر را می گیرد. دستور مداری (Authority)پدر، دستور مداری حكومت می شود.در ناخودآگاه جوانان ما تصویر حكومت، همان تصویر پدر است كه می تواند پذیرنده یا طردكننده باشد. می تواند پیغام دهد كه تو می توانی متفاوت از من باشی ولی من تو را می پذیرم و به تو در راه رشد كمك می كنم. و می تواند این پیغام باشد كه تو همانا دقیقاً آن چیزی باش كه من می خواهم تا تو را بپذیرم. اگر نباشی تو را طرد می كنم. در صورت وجود پیغام دوم، جامعه به دو گروه خوب و بد تقسیم می شود. در یك جامعه بهنجار (همان گونه كه در یك ذهن بهنجار)، خوب بودن یك طیف است یك نقطه نیست. و انسان ها در یك طیف وسیع و متفاوت از هم خوب به شمار می آیند اما در صورت وجود چنین پیغامی، خوب تبدیل به یك نقطه می شود. فقط یك حس، یك فكر، یك قضاوت و یك معیار. البته در چنین وضعیتی طیف وسیعی از انسان ها در نقطه بد قرار می گیرند و در ذهن خود احساس طرد شدگی عمیق می كنند. حكومت این پیغام را به جوانان می دهد كه تو چون مثل من نیستی، پس بدی. این در ناخودآگاه جوانان تصویر آنها را از خودشان ویران می كند و نتیجه طغیان و در هم شكستن معیارهای حكومت است چون بازی دیگر«بخشی معیار تو، بخشی معیار من» نیست. بازی جدید «طردم كردی پس طردت می كنم» می شود. این مسئله در ذهنیت و رفتارهای حكومت و بسیاری از جوانان و مردم دیده می شود ،به خصوص در پدیده انتخاب ریاست جمهوری نهم. جوانان با افرادی كه تقریباً شبیه خودشان فكر می كنند ناخودآگاه همانند سازی می كنند و طرد این افراد از كاندیدا شدن، طرد جوانان مشابه آنان به شمار می آید. همان گونه كه مردم به دو گروه خوب و بد تقسیم شده اند، نمایندگان آنان هم به خوب و بد تقسیم می شوند. مانند پدری كه فرزندان خود را به خوب و بد تقسیم كرده است. خوب ها در بستر حمایت پدر فرصت رشد را دارند و بدها رانده شده و جهنمی اند.كاندیداهای منتخب حكومت كه اجازه شركت در انتخابات را دارند فرزندان خوب و عزیزكرده پدر به حساب می آیند و دیگران فرزندان بد پدر كه باید طرد شوند. در انتخابات ریاست جمهوری قبلی كه منتهی به انتخاب آقای خاتمی به عنوان ریاست جمهوری شد، علت شركت اكثریت بسیار بالای مردم در انتخابات، نه مشابهت دقیق افكار و نظرات آقای خاتمی با اقشار مختلف مردم بود بلكه این شعار «بخشی معیار من، بخشی معیار تو» حداقل در حیطه كوچكی تامین می شد و بسیاری از مردم و جوانان احساس طرد شدگی نمی كردند. اما در انتخابات ریاست جمهوری نهم، لااقل بخشی از مردم این حس را دارند. بنابراین این خطر وجود دارد كه بازی شدید«طردم می كنی، طردت می كنم» اعمال شود و در این بازی غلبه بر رفتارهای پر خاشگرانه و انتقا مجویانه خواهد بود و شاید بازی به اینجا ختم شود كه تا ابد نه پدر فرزند را ببخشد و نه فرزند با پدر آشتی كند.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید