جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


تأملی بر مسائل اجرایی جشنواره در محدودیت تالارهای نمایشی موجود


جشنواره بین المللی تئاتر فجر كه وارد بیست و سومین سالگرد خود شده است به عنوان یكی از این فرصتهای كوتاه نقش مهمی در تقویم هنری كشور و جایگاهی ویژه برای علاقه مندان هنر نمایش دارد كه در عین حال، وظیفه اش را به عنوان ویترین فعالیتهای فرهنگی دولت و نیز پیشتازی اش در ارائه سیاستهای معمولاً سالانه بازوهای اجرایی آن در شاخه نمایش نباید از یاد برود و نمی رود. این جشنواره ضمن ارائه چشم اندازی از تئاتر كشور در سالهای جاری و آینده معمولاً عرصه ظهور سیاستگذاریهای مدیران است كه از این دیدگاه برای اهل تئاتر و نویسندگان این حیطه اهمیتی دوچندان دارد. تقریباً مشابه همان نقشی كه جشنواره فیلم فجر در حیطه سینما ایفا می كندو البته نیازی شایدنباشدكه با توجه به تفاوتهای اساسی این دوگونه مختلف هنری روی آسیب شناسی این نقش و جایگاه ثانویه دست كم برای جشنواره تئاتر انگشت بگذاریم. به هر حال تا زمانی كه تعاریف رایج در مورد شكل عملكرد نهادهای دولتی در حمایت از فعالیتهای فرهنگی هنری كشور مورد قبول باشد وارد شدن به زیرشاخه هایی از جنس نقد تصمیم گیریها و شیوه های اجرایی چندان موردی ندارد. اما از طرف دیگر به واسطه وجود همین سیستم سیاستگذاری و اجرا، می شود بعضی از نقایص موجود را زیر ذره بین برد و رفع آنها را كه اراده ای معطوف به قدرت یا به عبارت دیگر «دستور از بالا» می طلبند توقع داشت. یك پشت بام و این همه هوا؟ یكی از مشكلاتی كه از دیرباز گریبان پیكره تئاتر امروز ما را گرفته و با گذشت زمان هم بیشتر رخ نشان می دهد معضل تمركز فعالیتهای تئاتری در تهران و در تهران هم محدود شدن آن در مجموعه تئاترشهر است كه اگر خوشبینانه چند سالن دیگر مثل وحدت و مولوی و مهر (حوزه هنری) و سنگلج را هم به آن بیفزاییم باز هم محدوده جغرافیایی خاصی را پوشش می دهند. این تمركز در بدیهی ترین شكل خود حاوی دو ایراد اساسی است:
اول اینكه هیچ تناسبی با تعداد گروههای تئاتری فعال ندارد به عبارت دیگر تعداد گروههای مختلف نمایشی خیلی بیشتر از سالنهایی است كه باید در آنها فعالیت كنند (چه تمرین و چه اجرا) و این مشكلی نیست كه با ساختن چند اتاق بر بام تئاترشهر و یا افتتاح هرازچندگاهی یكی از انبارهایش به عنوان سالن جدید قابل درمان باشد. حال اگر فعالیت نمایشی را به عنوان یك حرفه و شغل در نظر بگیریم تأثیر منفی قضیه روشن تر می شود و تنگناهای مالی كه هنرمند تئاتر و به تبع آن جریانهای نمایشی را از وظایف اصلی غافل می سازد بهتر قابل پیگیری اند. اما ایراد دوم كه به جنبه های ماهوی ربط بیشتری دارد محروم ماندن بخش اعظم ساكنان یك ابرشهر از دسترسی به امكانات فرهنگی است.چه در ماهیت تئاتر و چه در برنامه ریزیهای كوتاه و بلندمدت سازمانی، ارتباط با عامه مردم یكی از اصول اساسی و جوهری است كه با محور شدن یك قطب خاص به مرور دارد فراموش می شود و متروك می ماند. سالهاست كه در روی كاغذ خبر از تبدیل شدن سوله ها، پادگانها و زندانهایی در نقاط دیگر تهران به سالنهای نمایش است كه طبعاً روی همان كاغذ باقی مانده. اما هرچه هست بخش اعظم مردم پایتخت فاصله جغرافیایی بعیدی با مركز فعالیتهای تئاتری دارندو اگر بعد مسافت را به هزار و یك مشغله فكری و كاری دیگر بیفزاییم چشم انداز واقع نگرانه ای از دلایل انقطاع تدریجی مردم ترسیم كرده ایم. البته با توجه به فقدان تبلیغات به عنوان ركن اطلاع رسانی هر حركت فرهنگی یا غیرفرهنگی دیگر، تمركز فعالیتها در یك محل خاص این حسن را داردكه مشتری بالقوه و جویا هرچند اتفاقی هرازچندی با خیال راحت می آیدو كاری را تماشا می كند اما در عین حال این ایراد ضمنی سوم را هم به وجود می آورد كه هنرمندان فعال با ایزوله شدن ناخواسته و دور شدن تدریجی از شرایط واقعی جامعه به گونه ای گلخانه ای تریبت می شوند كه این نوع از رشد و پرورش قدرت مواجهه با تندبادهای موسمی و شرایط متغیر را از آنان می گیرد و بالطبع وضعیت حرفه ای شان را بیش از پیش مورد هجوم قرار می دهد.
داشتن و نداشتن
می گویند ایرانی ها استاد از دست دادن فرصتها هستند. بدون آنكه این گفته را به عنوان یك حكم باور داشته باشیم باید اذعان كرد كه شكل نگاه ما در مسائل كلان به گونه ای است كه چندان به پروژه هایی كه قضایای بالقوه را به فعل دربیاورند باور نداریم و در هر دوره ای می كوشیم چرخ را از نو اختراع كنیم. بحثهای متعدد برای ساخت و سازهای جدید در عرصه تالارهای نمایشی در حالی صورت پذیرفته و هنوز در حدحرف زدن مشهودند كه طبق آمارهای موجود در شهر تهران بیش از یكصد تالار وجود دارند و اكثرشان هم به دلیل تازه ساز بودن از امكانات آكوستیك سالن و نور و صدا بهره برده اند. شاید همه به یاد داشته باشند كه اوایل دهه هفتاد شمسی حركتی فراگیر در شهر تهران آغاز شد كه در كنار راهكارهای سیاسی و اقتصادی، تعاریف فرهنگی را نیز در سامان بخشیدن به وضعیت این شهر بزرگ پذیرفته بود و در كار زیرساختهای لازم برای توسعه فرهنگی نیز بود. این حركت نه تنها موجب شد كه به اندوخته كوچك تالارهای نمایشی (كه جز آنچه ذكر شد منحصر به تالار نمایش موزه سعدآباد و تئاترهای قدیم و جدید پارس و هنر و رودكی و محراب و مجموعه فرهنگی آزادی و نیاوران بودند) افزوده شود بلكه بسیاری از دوایر و ادارات دولتی نیمه دولتی را نیز به افتتاح سالنهای آمفی تئاتر در گوشه و كنار شهر كشاند. طوری كه تالارهایی مثل «اندیشه» و «حركت» و تالار بانك كشاورزی وتالارهای ارتش در عباس آباد و لویزان و... به مجموعه تالارهایی كه در دل فرهنگسراها ساخته می شدند افزودند و تنوع قابل توجهی به جغرافیای امكانات سخت افزاری گسترش دایره فعالیتهای تئاتری در پایتخت بخشیدند. تالارهای نمایش با امكانات قابل توجه در فرهنگسراها و خانه های فرهنگ در جنوب شهر (فرهنگسرای خاوران، بهمن، مركز تهران شناسی و مركز هنرهای نمایش سنتی)، در غرب (فرهنگسرای معرفت وخانه فرهنگ نور) در شرق (فرهنگسرای اشراق) و در نقاط مختلف مركز شهر (ارسباران و اندیشه و سرو و شفق و ابن سینا و...) موجودند و صرفاً به عنوان سالنهای سخنرانی یا محل برگزاری همایشها به كار می روند و تازه تعداد بسیار زیادی از مكانهای مشابه در كانونهای فرهنگی تفریحی ادارت مختلف در گوشه و كنار شهر پراكنده اند كه برای سرشماری شان كافی است با روابط عمومی هركدام تماس گرفت. شاید بدنباشد به این آمار، تعدادسینماهایی را هم اضافه كنیم كه سانس های آخرشان را به نمایش تئاترهای آنچنانی یا «جنگ های شادی» هردو با كیفیتی چنان كه افتد و دانی! اختصاص داده اند و انصافاً درآمدشان بدهم نیست! این پتانسیل موجود را همه كم و بیش می شناسند ولی چرا كسی به دنبال استفاده از آنها نیست؟ به چند دلیل ساده. اول اینكه هركدام از این جاها متولی یا متولیان علیحده دارند كه هریك معیارهای ویژه ای برای ارزشیابی كارها می شناسند و كسی حوصله سروكله زدن با جماعت اداری را ندارد.خصوصاً اهل نمایش كه همین جوری هم هزار گرفتاری دیگر دارند. دیگر اینكه كسی به امكانات سخت افرادی یا كارشناسان مستقر دراین مراكز (یا هردو) اطمینان ندارد و اغلب مایلند فراموش كنند كه چیزی به عنوان «استاندارد» در اغلب سالن های فعال تئاتر فعلی هم (حتی در سالن اصلی تئاترشهر) روبه انقراض است [همین جا از فرصت استفاده كرده از فقدان چیزی به نام تهویه مطبوع در سالن های جدید این مجموعه شكایت كنم. عنصری كه در گسترش بی رویه استعمال دخانیات و حركات منجر به برخاستن گردوخاك توسط نمایشگران محترم فقدانش بیش از پیش خودنمایی می كند.] دلیل سوم را باید در ناآشنایی مخاطبان (تماشاگران و روزنامه نگاران) با مكان های پراكنده فوق الذكر جست و این واقعیت كه آغازگران حركت باید قربانی جلب توجهات عام و تعریف مكان ها به عنوان محل اجرای تئاتر شوند. دراین شرایط كیست كه بخواهد زنگوله را به گردن گربه بیندازد؟ شاید پاسخ این سؤال بتواند ما را به موارد طرح شده درمقدمه برگرداند و ضمناً خواننده ای را كه درحیرت ارتباط این قضایا با جشنواره و شماره ویژه جشنواره است از گیجی دربیاورد.
چراغ ها را روشن كنید!
اینجاست كه می شود از متولیان برگزاری جشنواره سؤال كرد حالا كه همه چیز و همه امور مربوط به تئاتر كشور در راستای سیاستهای برگزاری جشنواره تعریف و برنامه ریزی و اعلام می شوند، چقدر از وقت و بودجه و همت شان صرف استفاده از نام و ابهت جشنواره برای غلبه بر این مشكل یعنی محدودیت ظرفیت تالارها و اهمیت گسترش شان شده است؟ به نظرمی رسد جشنواره بین المللی تئاتر فجر به عنوان حركتی فرهنگی با قدمت درخور توجه، آنقدر محل اعتنای نهادهای مختلف دولتی و اداری كشور هست كه بتوان به بهانه آن بخشی از ظرفیت های خالی تالارهای موجود را به كار گرفت و از این طریق فتح بابی در راستای گسترش محدوده مكان های اجرای تئاتر كرد. هرجور كه به قضیه نگاه كنیم ملاحظه می شود در شرایط فعلی عطف توجه برگزاركنندگان این مهمترین واقعه نمایشی كشور به دراختیارگرفتن تالارهای پراكنده و اغلب خالی، پاسخ اكثر پرسش هایی است كه حركت گروههای فراوان نمایشی به این سمت را تا به حال ناكام گذاشته است. خصوصاً باتوجه به تغییراتی كه تحولات بدنه تئاتر كشور به شكل مدیریت و برگزاری جشنواره تحمیل می كنند و حركت آن به سمت روند غیررقابتی شدن، امكان بالقوه ای برای این وضعیت پیش می آید كه پاره ای محدودیت های اجرایی را كنارگذاشت و برای گسترش نمایش و نهادینه كردن آن درمحدوده جغرافیایی وسیع و درمیان مردم نقاط مختلف پایتخت برنامه ریزی كرد. اتفاقاً تجربه های پراكنده سابق نشان داده اند كه مردم از كار خوب استقبال می كنند حالا درهركجا كه می خواهد باشد.فقط كافی است كه به نحو مقتضی از زمان و محل آن با خبر شوند و امكانات تبلیغی نسبتاً فراوان جشنواره و خاصیت «جشن» بودن آن موقعیت مناسب دیگری هم از لحاظ روانی و هم به واسطه اطلاع رسانی فراهم می آورد كه پتانسیل نهفته تماشاگران انبوه را به فعل درآورد. اگر به نمایش هایی كه در سال های اخیر در دستوركارفعالیت نمایشگران قرارگرفته اند مجدداً نگاه كنیم، قابلیت برقراری ارتباط با مخاطب عام را دراغلب شان می بینیم چرا كه ساختار روایی و توجه به جذابیت های متن و اجرا هنوز حرف اول را می زنند و اتفاقاً درزمانی كوتاه، توجه بسیاربیشتری از نمایش های كشدارو ناهنجاری كه به دلیل چندشوخی آنچنانی مدت زمان طولانی كانون توجه می شوند برمی انگیزند و قطعاً می شود به این جنبه از توانایی تئاترواقعی ایران اعتماد و برایش برنامه ریزی كرد.می شود در سالهای بعد، مدت زمانی از برنامه ریزی های مقدماتی را صرف بررسی و یافتن تالارهای مناسب و انجام مراحل اداری برای دراختیارگرفتن یا حتی اجاره آنها برای مدت جشنواره نمود و بخشی از بودجه برگزاری را نیز صرف اصلاح تجهیزات و امكانات آنها كرد تا در قدم اول، بخشی از آثار شركت كننده را كه نیاز به امكانات اجرایی مكانیكی ندارند دراین سالنها به نمایش گذاشت. حتی این امید و آرزو را دور از دسترس نمی یابیم كه مجموعه تئاترشهر دراین ده روز از شكل «كاخ جشنواره» خارج شود و به غیر از سالن اصلی، در سایر تالارهایش نمایش های جاری برصحنه باشند تا فرصت بهتری برای مهمانان خارجی فراهم آید كه با نیروی واقعی تئاترایران آشنا شوند اتفاقی كه در شكل فعلی جشنواره ها به دلیل اجراهای شتابزده، به نحو كامل صورت نمی گیرد و درعین حال روند عادی كار تئاتر به خاطر جشنواره مختل نشود. فراموش نكنیم كه موارد بالا، كم یا زیاد و كافی یا ناروا تأثیر اصلی شان را نه بر شكل برگزاری خود جشنواره كه بر مجموعه فعالیت های نمایشی كشور می گذارند و قضیه در اصل استفاده از اعتبار و موقعیت جشنواره فجر برای غلبه بر یكی از مسائل حاد تئاترامروز است. با درنظرگرفتن این نكته كه بیش از دو دهه است هنرمندان این عرصه، توانشان را وقف تحكیم و تقویت اعتبار این جشنواره كه یكی ازمهمترین ویترین های فرهنگی كشور شده، كرده اند، شاید توقع زیادی نباشد كه برگزاركنندگان و متولیان آن هم اندكی از موقعیت فعلی را صرف راه جویی مشكلات هنرمندان كنند و بكوشند در پیداكردن جواب های مؤثر و رفتن راههای نرفته، كسی باشند كه چراغ اول را روشن می كند!
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید