پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


گریز از واقعیت های تلخ


در تیتراژ آغازین تصویر تعدادی پرنده و یك قطعه شاد موسیقی را می بینیم و می شنویم كه اصلاً هم ربطی به حال و هوای درونی سریال ندارد و البته از همان آغاز كارگردان می خواهد تماشاگر را متوجه فضای طنز و كمیك سریال بكند كه در قدم اول موفق می نماید. اما بعد می بینیم كه دو خانواده پولدار و بی پول یا دارا و ندار باید رودرروی هم قرار بگیرند. خانواده اصلان و ماشاءالله كه روزی هر دو در سطح مشترك بوده اند، اما در این سال ها تقی به توقی خورده است و اصلان خان پولدار شده و ماشاءالله كه دنبال یك لقمه نان حلال بوده باید با كلی بیچارگی اقتصادی دست و پنجه نرم كند.معرفی شخصیت ها هم به نحو قابل توجهی شكل می گیرد و این تضاد طبقاتی نیز خود بهترین زمینه را برای اتفاقات طنز و كمیك فراهم می سازد. ماشاءالله كه از مسافركشی در فرودگاه به هندوانه فروشی پناه آورده است، حالا باید مصیبت های تازه ای را متحمل شود تا با این كار خود را سازگار كند. هندوانه فروشی هم مثل هر كار دیگری مشكلات خاص خود را دارد، مثلاً او نمی تواند وانتش را در حیاط خانه پارك كند، بنابراین باید هر روز به اتفاق خانواده اش یكی یكی هندوانه ها را از ماشین پیاده و سوار آن كند.
تازه به دوران رسیدگی هم مشكلات خاص خود را دارد. مثلاً خرج كردن پول های بادآورده نیز به شكل چند بار دماغ را عمل كردن و چند بار معلم زبان انگلیسی را عوض كردن و چند بار ... در می آید كه خود خنده دار و مضحك جلوه می كند. بنابراین عطاران از دو منظر زندگی خنده دار را مورد بررسی قرار می دهد. حتی این جریان تنها به رفتار و كردار آدم ها منوط نمی شود، بلكه در گفتار نیز لحظه های پرتناقض و پر از اشتباه پدیدار می شود كه ضمن خنداندن، آدمی را به فكر كردن وامی دارد. مثلاً در صحنه ای ماشاءالله درباره اختلاف طبقاتی حرف می زد كه از آن به عنوان تبعیض نژادی یاد می كرد و این مسئله را به خون و نژاد آدم ها ربط می داد كه بسیار خنده دار و در عین حال متفكرانه جلوه می كرد. آدمی كه با كم سوادی اش می خواهد حرف زند و اظهارنظر كند هر چند به اشتباه! بنابراین این گفتار نیز از حد یك طنز معمولی فراتر می رود، تا پیرامون آنچه دیده و شنیده می شود، تفكری قابل تعمق و ژرف مبادله شود. شاید كمتر سریال طنزی به این خصیصه توجه می كند و در سطحی ترین شكل ممكن فقط و فقط به خنداندن توجه می شود. در حالی كه طنز ضمن خنداندن با ایجاد لبخند به تفكر بها می دهد. اگر آدم ها به اشتباهات خود فقط بخندند، به تكرار آنها بیشتر توجه می كنند و اگر ضمن خندیدن به آنها فكر بكنند، درصدد برمی آیند كه از خطاها و اشتباهات رایج و مسخره دست بردارند و در زندگی به آرمانی ترین لحظات ممكن نزدیك شوند كه هر چند این نیز ناممكن می نماید.عطاران خیلی چاپلین وار سریال را شكل و آن را شرح و بسط می دهد. هر چند در لحظاتی پرش های محسوس و آزاردهنده به وجود می آید كه تماشاچی حسرت می خورد، چرا در این لحظات نباید بازیگر به موقعیت پیش آمده توجه نشان می داد و باید میزانسن طوری پیش می رفت كه لحظات پربارتر و خنده دارتر و متفكرانه تر به نظر آید. مثلاً ماشاءالله در گل فروشی با یك مرد جوان و ثروتمند دعوایش می شود كه چرا به قیمت پایین دسته گل دلخواهش خندیده است، بعداً آن دو در دفتر كار آقای بیات روبه رو می شوند كه منشی به ماشاءالله اجازه شرفیابی نمی دهد، اما مرد ثروتمند از طرف بیات مورد توجه و مهمان نوازی قرار می گیرد یك باره این صحنه كات می خورد به اینكه بیات متوجه حضور ماشاءالله در دفترش شده است. دیگر اثری از آن مرد ثروتمند نیست، خود این رویارویی می توانست دامنه دار باشد.یا برخورد ماشاءالله با آسانسور كه خیلی ناشیانه و خنده دار است، در داخل آسانسور و زمان خروج از آن پیگیری نمی شود. در صورتی كه این لحظات بسیار كمیك هستند و پرش ها مانع از پیوستگی ریتم خنده دار می شود. البته خنده ای كه با تلخی و زهرخند همراه است، در این لحظات در كمین نشسته است كه باید با میزانسن های كارگردان قابل رویت شوند. شاید شتابزدگی تولید اینگونه از سریال ها مانع از نقد و بررسی و اصلاح سریال توسط گروه كارگردانی می شود، یا در زمان نگارش متن به این پرش ها توجه نمی شود تا به بهترین شكل ممكن قصه پیش برود.انتخاب بازیگران نیز از امتیازات مثبت سریال است، تا همه چیز در شكل گیری یك طنز قابل قبول و موجه قابل تعمیم باشد. حمید لولایی كه با زیر آسمان شهر و خشایار به یك كمدین مطرح تبدیل شد، اینجا هم در نقش ماشاءالله ضمن آنكه گوشه چشمی به نقش خشایار و آن نوع بازی دارد، در پی خلاقیت های تازه ای است تا حوصله تماشاگر از تكرار برخی از ریزه كاری های بازی كمدین سر نرود و با تازگی و طراوت بازی رابطه ای بهتر شكل بگیرد.لولایی از ماشاءالله یك تصویر روشن، ساده و قابل ترحم می سازد، آدمی كه باید در گردونه سختی های زندگی با ملایمت و دست تنها پیش برود، هر چند زیر بار گرانی ها در حال له شدن است. گاهی معترض باشد و نسبت به موقعیت تحمیلی با زبان و رفتار انتقاد كند. چنان كه به مردی در گل فروشی برمی آشوبد كه حق ندارد به دسته گل هزار و پانصد تومانی اش بخندد! یا او نسبت به حركت و عمل اصلان انتقاد دارد كه از راه درست به اینجا نرسیده است و... بنابراین او به ماشاءالله دلنشین و جذاب تبدیل می شود كه می تواند عامل جذب تماشاگر برای دنبال كردن تمام ماجراها و آدم ها باشد.
وقتی ماشاءالله در دفتر بیات پس از خروج از دستشویی دست های خود را با شلوار و پیراهنش خشك می كند، در می یابیم كه دیگر با یك شخصیت پر از كنش مواجه ایم كه او نظم طبیعی را برهم می زند تا همه چیز رنگ طنز به خود بگیرد.علی صادقی هم در نقش علی به بازی كمیك، البته بیشتر در گفتار تا عمل، توجه دارد كه اگر این توجه در عمل نیز آشكار شود، آن وقت می توان شاهد یك كمدین درخور توجه بود. متاسفانه سریال های ایرانی بیشتر متكی به گفتار هستند و همین مانعی در سر راه هنرپیشه ها است تا از عمل و كنش های راستین مبرا باشند و به مرور نتوانند از خود به عنوان پدیده ای چشمگیر و خلاق تصویری ارائه كنند. بنابراین در مقوله طنز و كمدی هنوز حركت های اصولی و بهینه صورت نگرفته است و باید به تدریج كارگردان ها و نویسندگان و بازیگران به این مقوله مهم توجه نشان دهند.بقیه بازیگران هم براساس داده های متن پیش آمده اند و رضا عطاران باید در اینجا دقت عمل بیشتری را مبذول می داشت كه بازی ها پررنگ تر از حد معمول به نظر آیند. مثلاً حضور آناهیتا همتی كه بیشتر در ارائه نقش های جدی فعال است، در این سریال به معیارهای بازی طنز نزدیك می شود و این خود دلیلی بر حضور یك كارگردان در پس صحنه و تصویر است!
با این تعابیر تا به اینجا كه «خانه به دوش» خوب پیش آمده است و هر شب برای دقایقی خانواده ها را به لبخند و گریز از واقعیت های تلخ و جاری فرا می خواند.


همچنین مشاهده کنید