پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

سخن عشق


سخن عشق
از نگاه مولانا محبت همان عشق الهی است و درمانگر همه دردهای بی‌درمانی است که از محبت دردها شافی شود. عارفی هندی می‌گوید: بیشتر عشق بورزید، عشق و خنده را در دنیا بگسترانید. این تنها راه حفاظت بشریت، در برابر سلاح‌های هسته‌ای است! یکی از ویژگیها‌ی کلامی شاعران ایرانی، چون سنائی، نظامی، حافظ، سعدی، مولوی و ... این است که به هر بها و با هر بهانه‌ای از عشق و عاشق و معشوق سخن می‌گویند، به گونه‌ای که پنداری به مایه‌‌های اصلی تمامی آثار ماندگار و ارزشمندشان چیزی جز عشق و عاشقی نیست.
مولانا که خود درد آشنای عشق است و طعم آنرا چشیده پدیده شگرف عشق را کلید رمز گنجینه افکار و آثار خویش قرار داده و کتاب گرانقدر مثنوی را با آن آفاز و با آن به پایان رسانده است هر چند خود و آثارش را به اعتبار عشق آغاز و پایانی نیست که خود گوید: همچو فکر عاشقان بی‌پا و سر! او که همواره از عشق سخن می‌گوید، و آنرا در دفتر اول مثنوی چنین توصیف می‌کند:
لذت هستی نمودی نیست را
عاشق خود کرده بودی نیست را
پر پیداست که به نیکی می‌داند مهمترین رشته پیوند انسان با خالق هستی عشق است چه آنکه وی با هر زبانی فریاد می‌زند تمام هستی از عشق است و برای عشق پدید آمده است: اگر نبودی عشق هستی کی بدی!؟
پس عشق از بنیادی‌ترین مبانی مکتب عرفانی مولاناست و از آنجا که او بیش از هر چیز پایبند اصول و مبانی حقیقی دینی و قرآنی است، و در قرآن کریم واژه عشق با این که کلمه‌ای عربی است، ولی به کار گرفته نشده است زیرا:
در تمام مصحف پاک و مجید
واژه‌ای از عشق هرگز کس ندید
از این رو بنا بر آنچه اهل کلام به ویژه عرفا و صوفیه هر جا در قران لفظ خب و مشتقات آن را دیده‌اند، از آن تأویل به تعظیم خدا و جایگزینی آن با کلمه عشق به خدا نموده‌اند چنانکه کریم زمانی در کتاب میناگر عشق می‌گوید: بدین جهت عشق و محبت، وصف حضرت حق است. در این حالت به آسانی می‌توان پذیرفت، که حب و محبت، همان عشق و عاشقی است که عرفا از جمله مولانا نیز برآنند که محبت و عشق و دوستی بندگان خدا نسبت به آفریدگار نه تنها ناممکن نخواهد بود، که جز خدا کسی و چیزی شایسته‌تر برای عشق ورزیدن، دوست داشتن و محبت کردن نخوهد بود:
پس محبت وصف حق‌دان، عشق نیز
خوف نبوده وصف یزدان ای عزیز...!
جالب آنکه هفتصد سال پس از مولانا عارفی هندی می‌گوید:... اگر عشق شکوفا نشود، تبدیل به ترس می‌گردد، اگر عشق باور شود، ترس زایل می‌گردد، به همین دلیل است که درست در لحظه عشق، ترس وجود ندارد. اگر که عاشق کسی شوی، ناگهان ترس نابود می‌شود. عشاق تنها افراد بی‌ترس هستند، حتی مرگ هم مزاحم آنها نیست، تنها عاشقان قادرند در سکوت و بی‌ترسی شگفت‌انگیزی بمیرند.
پس محبت همچون عشق می‌تواند درمانگر بسیار از دردهای بی‌درمان باشد، به دفتر دوم از کتاب مثنوی بنگرید:
از محبت تلخ‌ها شیرین شود
از محبت مس‌ها زرین شود
از محبت دردها صافی شود
از محبت دردها شافی شود
از محبت مرده زنده می‌کنند
از محبت شاه بنده می‌کنند
این محبت هم نتیجه دانش است
کی گزافه بر چنین تختی نشست
منبع : مجله موفقیت


همچنین مشاهده کنید