جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا
راهزنی که توبه کرد
فضیل ابن عیاض در اوایل راهزن بود و در همان اوقات نسبت به یکی از زنان، علاقمند شده بود. شبی از شبها برای آنکه به وصال آن زن برد، از دیواری برآمد که به منزل جانان رود. ناگاه آواز گویندهای را شنید که این آیه را تلاوت مینمود: آیا وقت آن نرسیده که، آنان که ایمان آوردهاند قلبهایشان از برای یاد خدا نرم شود. همین که فضیل این آیه را شنید، گویا قائد توفیقی گریبان جانش را گرفته به راه راست هدایتش نمود. با خود گفت: وقت آن شد که آهن دل من، چون موم، از آتش توبه نرن گردد. همان شب سر به گریبان نهاده و بعد از طی مسافتی، به کاروانسرائی رسید. خواست استراحت کند. جماعتی از کاروانیان آنجا پیاده شده بودند. نیمه شب برخاسته و گفتند برخیزید تا روانه شویم. یکی از آنها گفت: توقف کنید تا روز شود زیرا که فضیل در راه است، فضیل از شنیدن این حرف، رقت حالی پیدا نموده و متوجه آنها شد و گفت، ای جوانمردان فضیل اکنون در مقابل شماست. از ناحیه او خاطر جمع باشید و حرکت کنید.
رسم فضیل آن بود که هر مالی از کاروانی میدزدید نام صاحبانش را در طوماری ثبت مینمود چون آنها را میشناخت. صاحبان اموال را طلبیده و به هر نحو بود رضایت آنان را تحصیل نمود مگر یک یهودی در شام سکنا داشت. فضیل به شام رفت و یهودی را پیدا کرد و جریان توبه خویش را برایش نقل کرد و از او حلالیت طلبید، یهودی به فضیل گفت: من سوگند خوردهام تا مال خود را نستانم رضایت ندهم چون اکنون مالی در دست نداری باید به خانه بیائی و از پولی که من در زیر بساط دارم برداشته و به من بدهی تا سوگند خود را نشکسته باشم و تو هم به مراد خود که رضایتمندی من است برسی.
مرد یهودی فضیل را به خانه برد. آنگاه فضیل دست به زیر تشک وی برد و مرتباً زر برداشته و به یهودی میداد تا هنگامی که ذمه خود را بری دید. مرد یهودی پس از مشاهده این امر از فضیل، به شرف اسلام مشرف گشت و کلمه شهادتین بر زبان جاری نمود.
بعداً گفت آیا دانستی که چرا مسلمان شدم؟ گفت: خیر، مرد یهودی گفت: زیرا در کتاب آسمانی تورات خوانده بودم که هر کس از امت محمد (ص) که به راستی دل، توبه کند خاک برای او به خواست خداوند عالم مبدل به زر گردد. چون در زیر بساط من به جز خاک چیزی نبود. میخواستم هم تو را امتحان کنم و هم از این راه حقانیت اسلام را بشناسم. چون دیدم که برای تو خاک مبدل به زر گردید دانستم که تو به راستی توبه کردهای و دین اسلام بر حق است، لذا مسلمان شدم.
رسم فضیل آن بود که هر مالی از کاروانی میدزدید نام صاحبانش را در طوماری ثبت مینمود چون آنها را میشناخت. صاحبان اموال را طلبیده و به هر نحو بود رضایت آنان را تحصیل نمود مگر یک یهودی در شام سکنا داشت. فضیل به شام رفت و یهودی را پیدا کرد و جریان توبه خویش را برایش نقل کرد و از او حلالیت طلبید، یهودی به فضیل گفت: من سوگند خوردهام تا مال خود را نستانم رضایت ندهم چون اکنون مالی در دست نداری باید به خانه بیائی و از پولی که من در زیر بساط دارم برداشته و به من بدهی تا سوگند خود را نشکسته باشم و تو هم به مراد خود که رضایتمندی من است برسی.
مرد یهودی فضیل را به خانه برد. آنگاه فضیل دست به زیر تشک وی برد و مرتباً زر برداشته و به یهودی میداد تا هنگامی که ذمه خود را بری دید. مرد یهودی پس از مشاهده این امر از فضیل، به شرف اسلام مشرف گشت و کلمه شهادتین بر زبان جاری نمود.
بعداً گفت آیا دانستی که چرا مسلمان شدم؟ گفت: خیر، مرد یهودی گفت: زیرا در کتاب آسمانی تورات خوانده بودم که هر کس از امت محمد (ص) که به راستی دل، توبه کند خاک برای او به خواست خداوند عالم مبدل به زر گردد. چون در زیر بساط من به جز خاک چیزی نبود. میخواستم هم تو را امتحان کنم و هم از این راه حقانیت اسلام را بشناسم. چون دیدم که برای تو خاک مبدل به زر گردید دانستم که تو به راستی توبه کردهای و دین اسلام بر حق است، لذا مسلمان شدم.
منبع : مجله موفقیت
همچنین مشاهده کنید