پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

می بارد از طلوع نگاهش تبار صبح


می بارد از طلوع نگاهش تبار صبح
● طلوع نگاه
غلامرضا شکوهی
تا بر بسیط سبز چمن پا گذاشته است
دستش بهار را به تماشا گذاشته است
از بس که دست برده در آغوش آسمان
پا بر فراز گنبد مینا گذاشته است
می بارد از طلوع نگاهش تبار صبح
خورشید را به سینه خود جا گذاشته است
تا مثل کوه ریشه دواند به عمق خاک
یک عمر سر به دامن صحرا گذاشته است
دستی لطیف ساغر سرشار عشق را
در هفت سین سفره دنیا گذاشته است
نوری «امین» نشسته در آغوش «آمنه»
دریا قدم به دیده دریا گذاشته است
نوری که از تبلور رخسار او دمید
مهتاب را به خانه دل ها گذاشته است
● گیسوی سبز باران
بر دوش کوه می ریخت گیسوی صبح صادق
وا شد ز پای هستی زنجیره علایق
بر آسمانی از شرم ابر حجاب پوشید
چون دید چشم خورشید روی امام صادق
ابر بهاری باغ با دست سبز باران
گسترد زیر پایش دشتی پر از شقایق
تا ریخت زلف باران بر شانه بهاران
لب های غنچه وا شد بر چهره حدایق
از نوعروس مهتاب آواز عشق برخاست
امشب که جشن نور است در حجله دقایق
در چلچراغ رویش خورشید می زند موج
اینجاست حسن مخلوق آینه دار خالق
پاییز هیئت ماه شد باغ سبز تا گشت
دست بهاری او با فصل دل موافق
پروانه دل ما در خلوت مدینه
چون اشک قامت شمع سر تا به پاست عاشق
یک آسمان ستاره تابیده در دل خاک
جایی که موج خون است در دیده خلایق
● اختر وحدت
علی ترابی
خانه دل نورباران می شود
اختر وحدت نمایان می شود
هر کجا گردد مصفا همچو گل
بهر آل احمد و ختم رسل
او که ختم انبیای مرسل است
هم نبی و هم صفی افضل است
او که رمز وحدت و فرزانگی است
کار او در هر دو عالم بندگی است
او محمد مظهر نور خداست
«لافتی الاعلی» را هم صداست
ابر و باد و مه ثناگوی تواند
عاشقان محو سر و روی تواند
چاره ای کن تا که دل درمان کنی
این سر سودا زده سامان کنی
ما اسیر و کشته مهر توایم
خامه داران سواد لؤلؤایم
تو ضمیر روشنی در هر کجا
نیست جز نامت حدیث قصه ها
شوکت عالم ز نور پاک توست
رویش اندیشه از پژواک توست
ما که سودایی هر دو عالمیم
نور احمد را به هر سو همدمیم
ای محمد(ص) ای نبی جان فروز
در لوایت جان مشتاقان بسوز
● سوره فصیح
رضا اسماعیلی
تا آسمان ز ظهر ظهور تو مژده داد
چشم زمان ز بارش تو مژده داد
جان زمین ز لمس حضور تو زنده شد
وقتی که کاروان ز عبور تو مژده داد
ظلمت پرید از لب بام جهان عجول
آیینه تا ز صبح صبور تو مژده داد
پشت تمام کنگره های ستم شکست
وقتی زمان ز تیغ جسور تو مژده داد
آمد فرود بر دل ما جبرئیل عشق
از سوره فصیح حضور تو مژده داد
می مردم از فرود فراغت، قسم به عشق
شکر خدا، فراز ظهور تو مژده داد
● روشنی آیینه
محمدجواد غفورزاده شفق
ای روشنی آیینه! ای آبروی آب!
اسلام تو حل کرد همه مسئله ها را
از چله نشینی حرا تا شب معراج
طی کرده ای ای روح دعا مرحله ها را
از بس که نوازش ز تو دیدند گل و خار
برداشتی از روی زمین فاصله ها را
دل ها همه پابند به زنجیر هوس بود
از مهر شکستی همه سلسله ها را
از خاک به افلاک رساندی ز محبت
بی زاد و سفر مردم و بی راحله ها
رسم تو وفا بود و نصیب تو جفا شد
ای کرده نهان در دل شیدا گله ها را
ای سنگ صبوری که پذیرفته ای از مهر
در خلوت خود تنگ ترین حوصله ها را
با زمزمه وحی به آوای دل انگیز
بال و پر پرواز بده چلچله ها را
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید