پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

گردش لاک پشت ها


گردش لاک پشت ها
یکی بود یکی نبود. خانم و آقای لاک پشت تصمیم گرفتند که همراه پسرشان به گردش بروند. آن ها بیشه ای که کمی دورتر از خانه شان بود را انتخاب کردند.
وسایلشان را جمع کردند و به راه افتادند و بعد از یک هفته به آن بیشه قشنگ رسیدند.
سبدهایشان را باز کردند و سفره را چیدند ولی یک دفعه مامان لاک پشته با ناراحتی گفت: یادم رفت درقوطی بازکن را بیاورم.
پدر لاک پشت به پسرش گفت: پسرم تو برگرد و آن را بیاور.
پسرک اول قبول نکرد، ولی پدر برایش توضیح داد که ما بدون دربازکن نمی توانیم قوطی ها را باز کنیم و چیزی بخوریم و صبر می کنیم تا تو برگردی. ما به تو قول می دهیم در قوطی ها را باز نکنیم.
پسرک با ناراحتی به راه افتاد سه روزگذشت، آن ها خیلی گرسنه بودند. ولی چون قول داده بودند، باز هم انتظار کشیدند.
یک هفته گذشت، مادر به پدر گفت: می خواهی چیزی بخوریم، او که نخواهد فهمید.
پدر گفت: نه ما قول داده ایم و باید صبر کنیم.
خلاصه سه هفته گذشت. مادر گفت: چرا دیر کرده باید تا حالا می رسید.
پدر گفت: آره حق با شماست، بهتر است تا او برگردد، لااقل میوه ای بخوریم.
آن ها میوه ای بر داشتند اما قبل از این که بخورند صدایی به گوششان رسید که گفت: آهان! می دانستم تقلب می کنید. این صدای بچه لاک پشت بود که از پشت بوته ها بیرون آمد و گفت: دیدید زیر قولتان زدید ؟ چه خوب شد که نرفتم!
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید