شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

گنج واقعی


گنج واقعی
‌داخل حیاط... ده قدم از باغچه... بیست قدم از بوته رُز، ‌...‌ اینجا .... آهان! گنج اینجاست. این خوابی بود که ‌جاوید آن شب دید. روز بعد جاوید شروع به کندن زمین کرد، ‌او آنقدر زمین را کند که یک گودال عمیق به وجود آمد. او به ‌کندن ادامه داد. هر چه گودال عمیق تر می شد تل خاکی ‌که کنار آن بود بلندتر می شد، او آنقدر زمین را کند که ‌حفره ای بسیار عمیق و تل خاکی بسیار بلند درست شد. او ‌نفسی تازه کرد و گفت: خیلی خسته شدم ، دیگر نمی توانم ‌ادامه دهم . ناگهان چیزی توجه او را جلب کرد اما به جای ‌گنج، فقط یک استخوان پیدا کرده بود. جاوید فقط یک تکه استخوان و ‌یک حفره و یک تل خاک بزرگ روبرویش بود . او پیش خودش ‌فکر کرد " پس خواب من همه‌اش دروغ بود" اما وقتی مادر ‌جاوید مشاهده کرد که پسرش چه کاری کرده است برایش دست ‌زد و لبخند زد و گفت: اوه جاوید متشکرم . من همیشه می خواستم یک ‌بوته بزرگ گل در اینجا بکارم و از تو متشکرم که این ‌گودال را برایم کندی. این هم یک اسکناس برای کندن گودال! ‌
منبع : روزنامه آفتاب یزد


همچنین مشاهده کنید