شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

عشق و ازدواج


عشق و ازدواج
▪ دانش آموزان از آموزگارش سوال کرد: عشق چیست؟
برای اینکه به این سوال پاسخ بدههم باید به مزرعه گندم بروی و بزرگ ترین خوشه گندمی را که می بینی بچینی و برایم بیاوری ولی یک قانون را باید رعایت کنی. تو فقط می توانی یک بار از مزرعه عبور کنی و اجازه برگشتن هم نداری. دانش آموز به مزرعه رفت، خوشه های بزرگی دید ولی پیش خود فکر کرد ممکن است جلوتر خوشه های بزرگ تری هم باشد و به همین ترتیب تا نیمه های مزرعه جلو رفت و با خود فکر کرد مثل اینکه بزرگترین خوشه ها همان هایی بودند که در ابتدا دیده بود ولی طبق قراری که داشت نمی توانست برگردد. باز هم جلوتر رفت تا به انتهای مزرعه رسید ولی دیگر از خوشه های بزرگ خبری نبود و ناچار دست خالی نزد معلمش برگشت. معلم به او گفت: این یعنی عشق، تو منتظر یک نفر بهتر هستی و زمانی متوجه می شوی که شخص مورد نظرت را از دست داده ای.
▪ دانش آموز پرسید: پس ازدواج چیست؟
برای اینکه به این سوال پاسخ بدهم، باید به مزرعه ذرت بروی و بزرگ ترین ذرت را برایم بیاوری، فراموش نکن که قانون قبلی را رعایت کنی. یک بار عبور می کنی و حق برگشتن هم نداری. پسر به مزرعه ذرت رفت و مراقب بود که اشتباه قبلی را تکرار نکند. در همان ابتدای راه یک ذرت متوسط را که به نظر مناسب آمد چید و نزد معلمش بازگشت. معلم به او گفت: ازدواج مثل انتخاب ذرت است، تو یکی را که به نظرت مناسب بوده انتخاب کردی و معتقدی که بهترین و بزرگترین را انتخاب کرده ای و به این انتخاب اطمینان داری، این یعنی ازدواج.
منبع : روزنامه مردم‌سالاری


همچنین مشاهده کنید