پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا
اتحاد و حفظ جماعت
اسرائیلیان مردمانی هستند که به جمع و اجتماع بسیار معتقد و پایبندند. آنها با وجود این اعتقاد توانستهاند به موفقیتهایی نایل گردند و قدرت خویش را در اجتماع خود میبینند و به ادبیات دینی ما یعنی به «یدالله مع الجماعه» معتقدند.
نکته پیوستی این صفت، الزاماتی است که همراه آن است و معتقدین به کار جمعی ناگریز وناگزیر به رعایت آن هستند، مثل اعتقاد به وجود رهبر ولزوم تبعیت از او ، همکاری با سایر اعضای گروه، حمایت از افراد گروه و دفاع از آنها و ... .
گروه یعنی همان افراد جدا از هم که بهخاطر هدف یا ویژگی مشترک گرد هم آمدهاند و سود و زیان خود را در سود و زیان گروه و جمع میبینند و به جمع و اهداف آن پایبندند. حال اگر اهداف این گروه با اهداف ایدئولوژیکی و دینی گره خورده باشد سود وزیان به سعادت و شقاوت تغییر نام داده و جانفشانی برای اهداف جمعی و گروهی تحسین و تقدیر سایرین را نیز در پی دارد. اکنون به بنیاسرائیل و داستان صاحب جمال کنعانی و برادران نابرادرش باز میگردیم. برادران یوسف ع گروهی بودند معتقد، پرقدرت و هماهنگ با هم که به تعداد زیاد خود نیز میبالیدند و نیز به گله زیاد خود، چراگاه بزرگ خود، حسب و نسب خود و ... که به باورشان قابل ستایش بود. با دشمنان خود میجنگیدند و بعضا به قلمرو و زمینهای آنان نیز تجاوز میکردند و خوی تجاوزگری که از عوارض غرور و تکبر است را بروز میدادند، به راحتی گرگان متجاوز به گله را میکشتند و ... و از همه اینها احساس غرور میکردند و به یک معنا مستکبر بودند.
دست تقدیر برای این برادران چنین رقم زده شد که برادری بنام، به نام یوسفع دلها را با محبت، به سوی خود جذب کند و محبت پدر را نیز، که برای برادران بسیار با اهمیت بود. این یوسف ع ، با صورت و سیرت زیبای خود، برادران را با بحران مقبولیت و محبوبیت مواجه کرد و باعث شد که برادران، او را نه تنها یک رقیب، بلکه تهدیدی بزرگ برای جایگاه خود به شمار آرند و از او احساس خطر کنند. یوسف ع، با منطق استوار و کلام دلنشین، هوش سرشار و روی زیبای خود، معرکه گردانی برادران را به چالش کشیده و گویی با فضیلتهایش، به جنگ قدرتها رفته بود.
برادران یوسف ع که حسادت و جاهطلبی چشم تدبیرشان را کور کرده بود، به اشتباه افتادند و در اشتباهشان نیز نادانی کردند و پس از ضرب و شتم یوسف ع، اورا به چاه فراموشی سپردند و ندانستند چه کردند. اشتباهشان درافتادن با یوسف ع بود و نادانیشان این بود که میتوانستند با پذیرش یوسف ع در میان خود، از کمالات و جمال او برای افزایش قدرت گروه، بهره برند و از طرفی حمایت و محبت پدر را نیز جذب کنند. آنها با این کار از قدرت گروهشان که به خطر افتاده بود، دفاع کرده و برای بقای خویش تلاش نمودند.
آنها برای حفظ موقعیت خود، به کشتن برادر نازنین خود نیز راضی شدند - هر چندکه دیگر مرگ یوسف ع تقدیر نبود به پدر خود که پیغمبر خدا بود دروغ گفتند و چندین سال کتمان حقیقت نمودند، فقط به خاطر گروه و این همان صفتی است که بنیاسرائیل مثل سایر صفات خوبی که داشتند در آن به افراط رفته و منحرف شدند و با انحراف خود این نعمت را به نقمت تبدیل کردند.
آری درس این است که حفظ گروه و پایبندی به عهد از علایق شخصی مقدم و برتر است. میتوان گفت که یکی از دلایل مهاجرت اسرائیلیان به فلسطین و اشغال و معرفی آن به عنوان سرزمین موعود و فراخواندن همه یهودیان به مهاجرت به آنجا، این است که اینان به اهمیت اجتماع و هم افزایی قدرت افراد در آن، پی بردهاند.
باز هم ایکاش مسلمانان میتوانستند به ضرورت تاکید و تکرار بر جمع و جماعت در نماز و حج و جهاد گرفته تا امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح جامعه به صورت خودکار و پیدرپی و اجتماع جمعه ، اعیاد ، اسکان مؤمنین در نزدیک هم، صله رحم و ... در قرآن و گفتار و رفتار معصومان پی میبردند و آنها را به کار میبستند تا شیرینی قدرت شکستناپذیر خدایی را میچشیدند.
نکته آخر اینکه، امروز نیز همچون ۱۴۰۰ سال پیش که امیرالمؤمنین از اجتماع کفار بر باطل خود و اختلاف مسلمانان در حق خود گلایهمند بودند، همچنان مسلمین متفرقند و مشرکین متحد و این درد دورانماست که شاهکلید وحدت را گم کردهایم.
محمدهادی صحرایی
منبع : روزنامه جامجم
همچنین مشاهده کنید