سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

داستانک


داستانک
مثل همیشه پیرمرد گوشه هال، روی مبل نشسته بود. سیگار می کشید و روزنامه می خواند، مثل همیشه.
پیرزن توی اتاقش، روی تخت، ساکت دراز کشیده بود، مثل همیشه.
به پیرمرد گفتم: «ناهار آوردم»
پرسید :«چیه؟»
گفتم :«جوجه، مثل همیشه»
گفت:«بذارش روی میز»
گذاشتمش روی میز. رویش هم بشقابی گذاشتم که مگس ننشیند، مثل همیشه.


نویسنده : مریم شکرانی
منبع : روزنامه مردم‌سالاری


همچنین مشاهده کنید