شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا
افسانه سوپرامزانتریک
حمید گفت: «با ما باش!»
روپوش سپیدش را برداشتم از روی تختم. گفتم: «چند هفته نشستیش؟ بوی مرده گرفته!»
گفت: «با ما هستی یا نه؟»
تلنگر زد به یکی از تیلههای سرخ، خندید. گفت: «کسی جز تو رگ رو نمیشناسه!»
گفتم: «اسم داره!» .......
گفت: «واس خاطر همون اسمشه که میخوایم شرش کم شه!»
گفتم: «کدوم رگ؟»
گفت: «فیلم بازی نکن! خوب میدونی منظورم کدومه!»
گفتم: «چهطوره اصلا مرده رو دودره کنیم که دیگه امتحان نگیره!»
حبه قند را گذاشت دهانش. خندید. سرش را تکان داد و گفت:«بد فکری نیست» و تلنگر زد به تیله سرخ بعدی.
گفت: «از شوخی گذشته... اگر شرش کم شه، لااقل خیالمون راحته هر چی بپرسه، اون لعنتی نیست.»
گفتم: «که چی حالا؟»
گفت: «صبح زود قبل از امتحان میریم سالن تشریح. رگ رو در بیار. همین!»
دستش را فشار داد روی شانهام. «با ما باش!»
گفتم: «تنها جرات ندارم.»
گفت: «ما هم میآییم. یک نقشه تمیز و بیدردسر.»
قند را جوید. پرسیدم: «چند نفرید؟»
گفت: «امتحان بعدی از خجالتت درمیآییم.»
کتابم را باز کردم. گفتم: «من احتیاجی به تقلب ندارم. کار کثیفیه.»
گفت: «فهمیدیم زرنگی. حالا با ما هستی یا نه؟»
گفتم: «فقط به خاطر رفاقت!»
دستهاش را کوبید به هم. گفت: «نوکرتم!»
نمیدانم چرا سالن تشریح را سبز کردهاند. شده رنگ لجن. موهایش را از روی پیشانیش کنار زد. گفت:«رنگ سبز اشتها را زیاد میکند!»
خندید. بوی فنول که آمد، تکیه دادم به دیوار. مهتابی دور شد از جلوی چشمهام. من کوچک شدم یا دیوار بلندتر. حمید شانههام را تکان داد و صدایم کرد. خیال کردم بیآب غرق میشوم... دست و پا زدم و صدای حمید را شنیدم که میگفت: «قرصهات کجاست؟»
جیبهام را میگشت که دیوار باز بلندتر شد و بوی فنول بیشتر و دهانم تلخ شد و بعد آب مزه تلخی را پوشاند. شیشه قرص را گذاشت جیبم و من هنوز نفس نفس میزدم. یکی از بچهها نشست کنارم. دستش را گذاشت روی پیشانیم. گفت: «حالش بده! بگذاریم برای یه وقت دیگه.»
حمید عینکم را از روی زمین برداشت. خواست با روپوش شیشهاش را پاک کند. عینک را قاپیدم از دستش. گفت: «پس حالت خوبه... کلک!»
سعی کردم بلند شوم. دستم را گرفت. گفت: «لازم نیست صورتش رو ببینی!»
گفتم: «میخوام ببینم کیه!»
گفت: «نبینی بهتره.»
پارچه را پس زدم. بوی فنول بیشتر شد. یکی از بچهها کف دستش را گرفت جلوی دهانش. حمید گفت: «میشناسیش؟»
جوابش را ندادم. گفت: «هرچی بخوای، ایکی ثانیه حاضره... فقط لبتر کن.»
یکی از بچهها دستکشها را داد دستم. حمید گفت: «یه چیزی عجیبه!»
دستکشها را دستم کردم. گفتم: «شبیه خودته! نه؟» و خندید.»
دست کشیدم روی سرش... نور سپید مهتابی رو خرمایی موهاش سر خورد و دستکشم خیس شد. رنگش انگار از آخرین باری که دیده بودمش کبودتر شده بود. حمید گفت:«چرا معطلی؟»
و خواست صورتش را بپوشاند. دستش را گرفتم. گفتم: «بگذار خودش هم ببینه!»
حمید گفت: «حالت خوب نیست.»
گفتم: «خفه شو!»
یکی از بچهها کاتر را داد دستم. وقتی خم شدم، تیلهها از جیبم ریختند روی سنگفرش لجنی. کاتر افتاد. حمید خم شد. پایم را گذاشتم روی کاتر. نگاهم کرد. گفتم: «لازم نیست! شکمش بازه!» و احساس کردم مرد چشمهای آبی روشن داشته و موهاش وقتی زنده بوده، لختتر بودهاند از حالا و براقتر... مثل سر خوردن قلم روی کاغذ گلاسه. روی گونههاش ولی خطی نبود. خواستم بگویم این یعنی او در همه سالهای زنده بودنش نخندیده است.
لابد همهچیز همان طور بوده که باید باشد. جمعههایی مثل شنبهها و شنبههایی مثل جمعهها. همه روزهای هفته لابد برای او مثل جمعهها بودهاند و شنبهها. پارگی شکمش را بازتر کردم. گونههایم داغ شد. حمید گفت: «داره آفتاب میزنه.»
دستهایم گرم شدند... نور، چشمم را زد. صورتم را برگرداندم. گفتم: «خاموشش کن، لعنتی!»
چراغ بالای تخت را خاموش کرد. گفت: «خواستم بهتر ببینی.»
قطره عرق چشمم را سوزاند. گفتم: «بگو بیرون باشند.»
حمید اشاره کرد به بچهها. «بیرون!»
فرانه عباسیان
منبع : هفته نامه سپید
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران اصفهان حجاب ایران و اسرائیل فرانسه گشت ارشاد حمله ایران به اسرائیل حسین امیرعبداللهیان استان اصفهان دولت وعده صادق جنگ ایران و اسرائیل
تهران سیل شهرداری تهران هواشناسی وزارت بهداشت قتل فضای مجازی سازمان هواشناسی زلزله سیلاب قوه قضاییه پلیس
قیمت طلا قیمت دلار دلار قیمت خودرو بازار خودرو خودرو بانک مرکزی ایران خودرو بازنشستگان حقوق بازنشستگان تورم قیمت سکه
سعدی سینمای ایران سینما تلویزیون شاعر تئاتر احسان علیخانی موسیقی کتاب دفاع مقدس سریال
مغز
رژیم صهیونیستی عراق غزه فلسطین جنگ غزه امیرعبداللهیان سازمان ملل حماس اسراییل عملیات وعده صادق چین ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال شمس آذر قزوین تراکتور باشگاه استقلال صنعت نفت آبادان لیگ برتر بازی لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران
فناوری ناسا هوش مصنوعی گوگل سامسونگ تبلیغات تلگرام اپل
حمله قلبی کلسترول سرطان بیماری درمان و آموزش پزشکی سازمان غذا و دارو چاقی