جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

هجوم تنهایی


هجوم تنهایی
ابرهای تیره سراسر آسمان را فرا گرفته اند. قطره های باران با شتابی وصف نشدنی فرو می ریزند. رهگذران از این سوی به آن سوی در حرکت هستند. هر کس به فکر سایبانی است تا او را از این هجوم در امان نگه دارد. در میان پیاده رو، پیرمردی خمیده با گام هایی آرام و لرزان در حرکت است. چند رهگذر به سرعت از کنارش عبور می کنند، خودرویی که در حال حرکت است آب های جمع شده در چاله ای را به او می پاشد، پیرمرد بی آن که خم به ابرو آورد، به حرکت ادامه می دهد، قطرات باران هر لحظه تندتر و بیشتر می شود، پیرمرد در میان راه می ایستد، پاهایش قدرت ادامه دادن ندارد.
دستی به صورت می کشد شاید بتواند چهره اش را از هجوم قطره ها نجات دهد.
در بی اعتنایی شهر و تنهایی، پیرمرد در یک لحظه احساس می کند از هجوم باران در امان مانده است. سربالا می گیرد سایبان کوچکی بر سرخود می بیند، به عقب بر می گردد، پسرکی کنارش ایستاده و چتر بر سرش گرفته.

فاطمه فیضی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید