سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

حواس پرتی نیما


حواس پرتی نیما
نیما تمام اتاقشو زیر و رو کرد اما نتونست برگه امتحانشو پیدا کنه ولی باید اون رو پیدا می کرد تا مادر براش امضا کنه و به مدرسه ببره اما اثری از برگه امتحانش نبود. نیما همه جای اتاقشو گشت. اون بچه مرتب و منظم ولی کمی سر به هوا و حواس پرت بود و این حواس پرتی همیشه کار دستش می داد. نیما با ناراحتی به طرف مادرش رفت و گفت مامان می تونی به من کمک کنی تا برگه امتحانمو پیدا کنم. مادر گفت: کمی فکر کن تا یادت بیاد برگه امتحانتو کجا گذاشتی؟ نیما گفت: خوب روزی که آقا معلم برگه امتحان منو بهم داد خیلی هم از نمره خوبم تعریف کرد و به بچه های کلاس برگه امتحانمو نشون داد و گفت: ببینید نیما چه قدر مرتب و خوش خط به سوالات امتحانی پاسخ داده. نمره ای هم که گرفته نمره خوبی بوده که نشون میده تلاش نیما برای یاد گرفتن ریاضی خیلی زیاد شده.
اون از بچه ها خواست تا برای من دست بزنن، مامان پرسید: بعد چی کار کردی؟ نیما حواسشو جمع کرد و دوباره گفت: بعد برگه رو به خونه آوردم و به پدر نشون دادم و پدر گفت آفرین به پسرم که زرنگ و خوش خطه و من هم خیلی خوشحال شدم. پدر قول داد که برام جایزه بخره.
مادر گفت: خب بالاخره ورقه روامضا کرد یا نه؟ گفت: نه.مادر گفت: چرا؟ نیما کمی فکر کرد و گفت آخه خودکار براش نبرده بودم! نیما باز هم فکر کرد و گفت: برگه رو بردم تو اتاقم گذاشتم کنار ورق های باطله و بعد ناگهان چشم هاش برق زد و گفت: فهمیدم حتما برگه امتحانی ام توی سطل زباله اتاقمه! و وقتی نگاه متعجب مامان رو دید، ادامه داد: حواسم پرت شد و با کاغذهای باطله اونو مچاله کردم و انداختم توی سطل زباله اتاقم. بعد نیما با سرعت به طرف اتاقش دوید و از بین کاغذهای باطله و مچاله شده برگه امتحانشو پیدا کرد اما خنده روی لب هاش خشک شد چون برگه حسابی چروکیده و یک گوشه اون هم پاره شده بود....نیما اون روز تونست برگه امضا شده رو به مدرسه ببره ولی کلی از نامرتبی خودش خجالت کشید و به مامان و آقای معلم قول داد که حواسشو بیشتر جمع کنه و هر چیزی رو سر جای خودش بگذاره.
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید