چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

ما و دردها


ما و دردها
هر خانواه ای برای خود عادات و رسومی دارد. به چیزهایی بها می دهد، به چیزهایی بی توجهی می کند. بعضی چیزها را به هر قیمتی حفظ می کند، بعضیها را به راحتی یا حتی با کمال میل از دست می دهد...
و خانواده من هم یکی از این میلیونها خانواده. این حقیقت ندارد که می گویند خانواده های خوشبخت همه یک جورند، خانواده های بدبخت هر کدام یک جور! خانواده ها، چه خوشبخت باشند چه نباشند، هر کدام یک جورند.
نمی دانم چرا، نمی دانم این عادت از کجا آمده اما آنچه هیچ وقت برای خانواده من، اهمیت چندانی نداشته، دردها بوده اند، بیماریها. پزشکان انگار برای ما غیر ضروری ترین افرادیند که می توان دید! بیماریها جدی نیستند، پزشکان معتمد نیستند، اینها خرج اضافه است، یا هر چیز دیگر، به هر حال این هم رسم ماست.
انگار همیشه می خواهیم به زندگی دهن کجی کنیم: ببین زندگی جان! خودت را خیلی جدی نگیر! یک روز تمام می شوی!
و عاقبت این دهن کجی هم می شود : من! آمیزه ای از انواع دردها! که هر از گاهی تلنگری می زنند، ولی همیشه خیلی زود فراموش می شوند!
آخرین باری که پیش چشم پزشک رفته ام، بیشتر از یکسال پیش بود: چشم پزشک عدسی ای را که یک نمره (می دانید یک نمره یعنی چه؟!) با شیشه عینکم تفاوت دارد، روی چشم هایم می گذارد، بعد عدسی عینک خودم را؛ با حیرت می گوید: دید تو این بوده! اینهمه مدت چطور می دیدی؟!
زانوی پای چپم، بعد از شهریورماه سال گذشته (تقریبا یکسال پیش) که تاندوم هایش کشیده شد، و با یک پماد و چند قرص آرام گرفت، هنوز هم هر از گاهی درد می کند، و اگر ورزشش دهم، همان درد روز اول تکرار خواهد شد، و راه رفتن را حتی برایم مشکل می کند!
دندانم که دیگر از توصیف خارج است!
و گوش چپم که از یکی دو ماه پیش هر از گاهی صداهای عجیبی از آن می شنوم...
احتمالا این فقط از خوش شانسی و بختیاری من است (شاید هم بالعکس!)، اگر روزی پزشکی بعد از معالجه اش، به خانواده ام نگوید "چرا انقدر دیر آورده ایدش؟"! و مثلا ادامه دهد "سرطان همه بدنش را گرفته"!! یا بگوید "کاری نمی شود کرد! باید هر چه زودتر این عضو قطع شود"!!
و آن روز نوبت زندگیست، که یکبار دیگر هم به من دهن کجی کند...

http://farsoodegi.blogfa.com/۸۷۰۷.aspx
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید