چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

خواب های شالگردن


خواب های شالگردن
شالگردن توی خواب دید که (پتو) از او پرسید: تو اسمت چیه؟ و او جواب داده بود: شالگردن!
بعد پتو پرسیده بود: تو فقط به درد دور گردن می خوری؟
شالگردن جواب داد: آره دیگه، پس می خواستی برایت باغبانی و قایق رانی هم بکنم؟
پتو گفت: خب آره! من هم اگر هم قد و اندازه تو بودم می رفتم و همه کارهای دنیا را تجربه می کردم!
شالگردن گفت: بله؟!!
پتو گفت: تو یک شالگردن تنبل و به درد نخوری که هیچ کاری غیر از خوابیدن و دراز کشیدن و جمع شدن بلد نیستی!
اما من با این که یک پتو هستم و نزدیک به ده کیلو وزن دارم چند متر هم عرضم می شود ولی خیلی کارهای مفید تر از خوابیدن بلدم!
شالگردن پرسید: مثلا چه کارهایی بلدی؟
پتو گفت: همین صحبت هایی که با تو کردم یعنی مشاوره کردن با بیکارها و بی خاصیت هایی مثل تو! من می توانم به خیلی ها کمک کنم و به آن ها بگویم که دنبال چه شغلی بروند که مفیدتر باشند این طوری نگاهم نکن، این ملافه و تخت و دیوار و فرش و... همگی با کمک و راهنمایی من این کاره شده اند پولی هم به من نمی دهند یعنی مشاوره رایگان!
شالگردن که یکی از نخ هایش در دهانش باقی مانده بود گفت: خب به نظر تو من باید چکاره شوم که مفیدتر باشم؟
پتو نگاه عمیقی به شالگردن کرد و پرسید: تو وزنت چند کیلو است؟ شالگردن گفت: ۸۵۰ گرم
پتو دوباره پرسید: و قدت؟
شالگردن گفت: اگر خدا قبول کند یک و نیم متر!
پتو گفت: خب یک شالگردن سفید رنگ که یک و نیم متر قد دارد و ۸۵۰ گرم وزن؟ احتمالا از مواد مرغوب هم ساخته شده ای و اصالت خانوادگی ات را حفظ کرده ای.
شالگردن گفت: نکنه فکر کردی من هم مثل این شالگردن های چینی بی اصل و نصب و قلابی هستم؟
پتو گفت: من کی همچین حرفی زدم چون شالگردن ها و همه جنس های چینی بلد نیستند به زبانی غیر از زبان چینی حرف بزنند یا مثل تو این قدر خوش صدا و گل و بلبل باشند.
شالگردن گفت: حالا لطفا بفرمایید من چه شغلی به من میاد؟
پتو دوباره نگاه عمیقی به شالگردن کرد و گفت: آهان فهمیدم، البته نباید ناراحت شوی چون من چند تا پیشنهاد برای تو دارم که می توانند به عنوان شغل دوم تو باشند و یا این که تو از شالگردن بودنت خسته شده باشی و بخواهی مثلا بندکفش علی باشی!
شالگردن گفت: چی داری می گی؟ من بروم بند کفش علی بشم؟
پتو گفت: بند کفش بودن خیلی مزیت ها دارد مثلا بند کفش ها همیشه با آدم ها هستند و با آن ها به همه جا می روند مثلا به استادیوم ورزشی برای فوتبال بازی کردن به مغازه و خیابان به مدرسه .... به نظر من خیلی کیف می دهد که همیشه با آدم ها این طرف و آن طرف برویم و سراز همه چیز و همه جا در بیاوریم!
شالگردن راه افتاد که برود اما پتو به او گفت: کجا می روی عمویی! یادت نرود که تو هنوز یک شالگردن هستی نه بند کفش!
تو با این همه ضخامت و بزرگی نمی توانی از توی سوراخ های هیچ کفشی عبور کنی!
شالگردن پرسید: پس باید چکار کنم؟
پتو گفت: اول از همه باید رژیم لاغری بگیری و غذاهای چاق کننده مثل شیرینی ها و غذاهای روغنی را از برنامه غذایی ات حذف کنی! روزی دو ساعت سنای خشک می روی و ورزش های سخت و سنگین در حد قهرمانی می کنی! خلاصه همه کارهای ممکن و غیر ممکن را می کنی تا لاغر شوی، فهمیدی؟
شالگردن همه کارهایی را که پتو گفته بود مو به مو انجام داد و بعد از یک هفته آن قدر لاغر شد که داشت از لاغری می مرد.
با آه و ناله پیش پتو رفت و گفت: حال خوب شد؟
پتو اولش باورش نمی شد با صدای بلند گفت: وای... خدای من چه خوش تیپ شدی امروز! تو رو خدا بچرخ ببینمت؟! شالگردن لاغر هیچ رمقی نداشت که بچرخد اما دوباره از پتو پرسید: حالا می توانم بند کفش بشوم؟
پتو گفت: بله! اما برای این که بتوانی بند کفش شوی باید یک زحمت دیگر هم بکشی و تا دم در و کنار جاکفشی بروی!
شالگردن لاغر گفت: چه جوری بروم مترو داره یا باید با اتوبوس و تاکسی بروم!
پتو خندید و گفت: متاسفانه با پاهایت باید بروی!
شالگردن لاغر آدرس دقیق جا کفشی را پرسید و بعد با ملافه و پتو و دوستان دیگرش خداحافظی کرد و رفت!
پتو موقع خداحافظی، وقتی که شالگردن لاغر داشت آرام آرام از آن ها دور می شد گفت: برایت آرزوی موفقیت می کنم! لیاقت تو خیلی بیبشتر از این هاست.
هیچ وقت ناامید و خسته نشو و فقط برو... آن قدر برو تا به یک جایی برسی...
شالگردن لاغر آرام آرام به پیش می رفت در حالی که توی سرش فکرهای عجیب و غریبی بود....

تقی زاده
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید