چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

پــایـیـز؛ این تکه‌ عمیق زمان...


پــایـیـز؛ این تکه‌ عمیق زمان...
پاییز این شاه فصل فصل‌های سال! فصلی که گویی اصلا نمی‌آید، یا می‌آید، اما هرگز نمی‌گذرد، رد نمی‌شود. همین طور می‌ماند و دوام می‌آورد. فصل «تجزیه»! تجزیه همه چیز از جمله رنگ‌ها، شکل‌ها، ابرها، زمین‌ها، برگ‌ها، خاطرات، خیال‌ها و آرزوها! تجزیه خویش‌ها!
پاییز این تکه‌ی عمیق زمان! این قطعه موسیقی پر تلاطم و کوبان!
فصل تنهایی‌ها و سفرها! بادها و یادها!
پاییز این فصل تغییرها و پوست انداختن‌ها. فصل عریانی خویشتن‌ها از تنها!
بلند شدن غبارها از سنگ‌ها! فصل فرسودن‌ها!
فصل گریختن‌ها و به گوشه خزیدن‌ها و با خود گفتگو کردن‌ها!
فصل درآمیختن‌ها! سایه روشن‌ها، واقعیت‌ خیال‌ها، آسمان و زمین‌ها، گرگ و میش‌ها، اشک‌ها و چشم‌ها، چشم‌ها و ابرها، شوخی‌ها و جدی‌ها! راه‌ها و بیراه‌ها! جوی‌ها با آب‌ها! بادها با خاک‌ها! خاطرات، خیال‌ها! رازها با سخن‌ها! دردها با شادی‌ها! برگ‌ها با زمین‌ها! زمین‌ها و رودها! گم‌ها و پیداها! سنگ‌ها و چشم‌ها! گل‌ها و بوها! بودن‌ها و نبودن‌ها!
پاییز این شاه بیت طبیعت، که در آن انسان از هر وقت دیگری به طبیعت خود نزدیکتر است، چون طبیعت انسان بی‌قراری و سکوت و اضطراب و سوز و گداز و غروب و در پایان مرگ است.
در پاییز، زیر وزش سنگین و خنکای باد، زیر بارشی که گویی می‌خواهد نوک نیزه‌های نرم و پهن قطرات خویش را به سر و صورتمان فرو کند، در گذر از سیلاب‌های کم‌عمق آب خیابان‌ها، در آن شب‌هایی که تنهایی کوچه‌های خاطرات خود را در شهر، در آن خیابان‌های باستانی، که در زمان خودمان، نه قرن‌های گذشته که در آن نبوده‌ایم، به تاریخ پیوسته‌اند و اما چه دور و نزدیک!
شب تاریک است و دل من هراسان
با این همه چراغ را بر می‌گیرم، در خانه را به رویش باز می‌کنم
دست به سینه و اشک در چشم
او را نماز می‌برم و گنجینه دلم را به پایش نثار می‌کنم
... این واپسین پیشکش من نثار تو باد! (تاگور)
منبع : خبرگزاری ایسنا


همچنین مشاهده کنید