پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا
دندانهای پدربزرگ
هیچکس نفهمید که گم شدن دندانهای پدربزرگ حاصل توطئه کلاغها بود یا شیطنت عمو و عمه زادهها. فاجعه، یک روز صبح با فریاد گوشخراشی که در سرتاسر خانه پیچید و همه را به وحشت انداخت، آغاز شد. فریادی که از یک پیرمرد نود ساله که سالهاست روزشمار عمرش به پایان رسیده، بعید بود. تنها آرزوی پدربزرگ این بود که تا زمان مرگ هیچ تنابندهای او را بدون دندان نبیند. جستوجو برای یافتن دستدندان نتیجه نداد. هیچ کدام از ساکنان خانه حاضر به اعتراف نشدند و دهان پدربزرگ همچنان بیدندان ماند. نشانههای مرگ آرام آرام در وجود او ظاهر میشد. تصمیم بزرگان فامیل بر این شد که پیش از آنکه پیرمرد ریق رحمت را سر بکشد، دندان مجددی برایش ساخته شود و این چنین بود که من به عنوان تنها دندانپزشک فامیل به خدمت فراخوانده شدم...
چیزی حوالی مهرماه بود که با وجود میل باطنی، کاسه و همزن و آلژینات را زیر بغل زدم و برای قالبگیری اولیه به حضور شرفیاب شدم. پدربزرگ حجمیاز پوست و استخوان بیشتر نبود. رعشه تمام وجودش را در برگرفته بود. نمیتوانستم درک کنم که دندان به چه کار این پیرمرد میآید. نمیدانستم با ریج تحلیل رفته و استخوان فرسوده او چه باید بکنم. آب و آلژینات را در کاسه ریختم و هم زدم و قالب را پر کردم. تمام وحشتم از سرازیر شدن آلژینات به سمت حلق پدربزرگ بود؛ اتفاقی که به سادگی مرگش را رقم میزد. حتی پیش از آنکه قالب را در دهانش ببرم، میدانستم که آلژینات چیزی در دهان او ثبت نخواهد کرد. قالبگیری تکرار و تکرار شد، اما بدون نتیجه. تا آنجا که پیرمرد از تکوتا افتاد. مجبور شدم پیش از آنکه او از تکرار قالبگیریهای بینتیجه قالب تهی کند، کار را متوقف کنم. همه چیز به روز دیگری موکول شد، اما باز هم بدون نتیجه.
روزها از پی هم گذشت و کار ساخت پروتز پدربزرگ کمکم تبدیل به پروسهای مزمن و بدون نتیجه شد، اما بیش از خستگی و وقتگیری این رفت و آمدها، بدنامیام در میان اهالی فامیل بود که آزارم میداد. خبر تقریبا به تمام فامیلهای سببی و نسبی رسیده بود که نوهزاده بزرگ حاج صادق یکی دو هفتهای است که مشغول خاک بازی در دهان پدربزرگ است و هنوز به هیچ نتیجه مشخص و قابل قبولی نرسیده است. قبول این حقیقت که چگونه شاگرد ممتاز دانشکده دندانپزشکی با چند سال تجربه، از پس ساخت پروتزی که دندانسازهای اطراف حرم در دو یا نهایت سه جلسه آن را به بیمار تحویل میدهند بر نمیآید، برای آنها مشکل بود. میدانستم که کارم به نتیجه نخواهد رسید، اما بر خلاف انتظارم هیچ خللی در اراده پیرمرد وارد نشد. حتی تا روزی که او را به سمت قبله خواباندند، آرزوی او برای مردن با دندان به نتیجه نرسید و در نهایت پدربزرگ بدون آنکه دندانی در دهان خود داشته باشد، جان داد.
دکتر مهدی حبیبی
منبع : هفته نامه سپید
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران سریلانکا توماج صالحی رهبر انقلاب حجاب دولت پاکستان مجلس شورای اسلامی رئیسی سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور دولت سیزدهم
کنکور فضای مجازی سیل شهرداری تهران تهران هواشناسی پلیس سلامت فراجا قتل وزارت بهداشت قوه قضاییه
خودرو قیمت خودرو دلار قیمت دلار قیمت طلا بازار خودرو بانک مرکزی ایران خودرو بورس سایپا تورم قیمت سکه
مهران مدیری سریال تلویزیون کتاب تئاتر سینمای ایران رادیو شعر سینما انقلاب اسلامی فیلم سینمایی
کنکور ۱۴۰۳ دانشگاه فرهنگیان
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه آمریکا فلسطین روسیه جنگ غزه چین طوفان الاقصی عملیات وعده صادق ترکیه اتحادیه اروپا
فوتبال پرسپولیس استقلال باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال فوتسال بازی تراکتور تیم ملی فوتسال ایران بارسلونا لیگ برتر سپاهان
هوش مصنوعی مریخ فیلترینگ تسلا تبلیغات ایلان ماسک ناسا اپل فناوری نخبگان سامسونگ
سلامت روان داروخانه دوش گرفتن یبوست