چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

صدای بیداری


صدای بیداری
صدای قدم هایش را می شنید. قدم هایش آرام و خسته بود. صدای خش خش برگ های پاییز که نوازش روح بخش باد آن ها را چون عروسانی بر خود سوار کرده و آرام و آهسته روی زمین می گذاشت، به گوش می رسید. ابرها همچون چتری آسمان را پوشانده بودند. در فکر بود. با خود می اندیشید که اندیشیدن چقدر دشوار است. فکر می کرد به فکر نکردن آدم ها.
فکر می کرد به آدم هایی که به قول؛ شازده کوچولو آدم بزرگ هستند. به آدم بزرگ هایی که فقط ارقام را می فهمند؛ به انسان هایی که نعره های شیطان را نمی شنوند، یعنی فکر می کنند که نمی شنوند و به اطاعت خالصانه آدم ها از شیطان حالا به فکر افتاده بود که چگونه حالی آدم ها کند که به حرف های شیطان گوش نکنند و شیطان را از خود دور کنند، آخر گوششان پاره نمی شود، اینقدر که شیطان در گوششان فریاد می کشد؟ صبح تا شب می گوید این کار را بکن، این کار را نکن و آدم ها فقط اطاعت می کنند. حالا اگر آدم برود به آنها بگوید که به حرف های شیطان گوش نکنید، می گویند بس است، گوشمان کر شد و سرمان درد گرفت که اینقدر حرف زدید. بس است دیگر. حرف را کوتاه کنید که دیگر وقت تمام است. و جوری این را می گویند که انگار وقتشان حقیقتا تمام است. مگر چقدر پول باید باشد تا وقت شما آزاد شود. حتی حاضر نیستند بشنوند که آقایان و خانم ها، این صدای شیطان است که این بلا را سر شما آورده، این حرف شیطان است که مرتب در گوش شما می گوید : شما همین روزهاست که فقیر و بدبخت شوید. و اگر خیلی خوب باشند و این صدای آدم را بشنوند، انکار می کنند.
مغزش پر بود از افکار. خوشحال بود، خوشحال از اینکه می تواند فکر کند. خوشحال از اینکه می تواند از فکر کردن لذت ببرد. و ناراحت بود از فکر نکردن آدم بزرگ ها. پس فکر کرد که چگونه می تواند به مردم کمک کند. پس تصمیم گرفت تمام سعی اش را برای هدایت مردم بگذارد. و پس از چند سال جهانیان مردی را دیدند که ملتی را بیدار کرده. و حالادر غیاب وی افرادی هستند که باز به فکر بیدار کردن ملت هایند.

محمدجواد رحمانی (نگهبان). تهران
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید