جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

بوی نرگس نذر علی


بوی نرگس نذر علی
- سواد داری؟!
برمی گردم پیر زن گوشه چادر گلدارش را با دندانهایش گرفته است.
- سواد داری؟!
انگار از این جمله بدم آمده باشد: بله سواد هم دارم!
کاغذ و خودکار را رو برویم می گیرد: خدا خیرت بدهد، برای من بنویس.
چی مادر جان؟ فقط تند بگو که باید بروم.
باشه، تو بنویس.
بسم الله الرحمن الرحیم
خودکار را روی کاغذ گذاشتم.
سلام آقا جان، کوتاه می گویم این پسر هم کار دارد باید برود.
به پیر زن نگاه می کنم، به چاه زل زده.
علی ۳ ماه پیش آمد جنازه اش را نشان من ندادند. می دانم آقاجان، چی می ماند برای علی من بعد از این همه سال زیر خاک بودن. نذرم را هم ادا کردم؛ نرگس ها را کاشتم گوشه حیاط کنار درخت بید. گل هم داد؛ بویش محله را پر کرده است. غروب ها هم توی سجاده های مسجد سر کوچه رامی گذارم.
راستی آقا جان این پا درد نگذاشت که زودتر بیایم. این نرگسها را هم برای علی آوردم؛ برسان به دست علی من.
مشت پیر زن باز شد.
گلهای نرگس را لای نامه گذاشتم.
پیر زن رو به من آرام گفت: این ها نذر آمدن علی من است. عطیه کمالی خوش انصاف.

تهران
(عضو تیم ادبی و هنری مدرسه)
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید