شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

نستور سنسینی


نستور سنسینی
نستور سنسینی از اوناش بود. خیلی هم از اوناش بود. ویت کنگ بود. خیلی هم ویت کنگ بود. تو کوبا واسهٔ خودش عددی بود. اگه یک نبود صفر هم نبود یه چیزایی تو مایه های سیزده! هیچی رو قبول نداشت حتی خودش رو، ولی جلوی آینه خیلی خودش رو تحویل می گرفت. تازگیها دستی از قنداق در آورده بود خراب لنین بود، شیرینی خوردهٔ مائو ! مرامنامه ش بیست بود، منتها بدون دو شاید هم بدون صفر اصلاً چه فرقی می کرد مهم این بود که فیدل پیشش لنگ می نداخت. یه روز رفت میدون سرخ مسکو قدم زد و یه توپ دارم قلقلیه رو از حفظ واسه جسد مومیایی لنین خوند. دو تا توریست خدا زد تو سرشون و از دیلماجای خوشگلشون پرسیدن این نابغه کیه؟ حرف حسابش چیه؟
نستور سنسینی پوزی زد زیر خنده ش و گفت : من با فضا پیمای یوری گاگارین رفتم اون ورماه، خشاب اسلحه م رو پر کردم و برگشتم این ور زمین اما خدای شماها روندیدم! توریست ها نیشی زدن پشت خنده شون، گفتن : پس چی چی دیدی؟ نستور گی گی لی لبخندی فاتحانه زد و گفت : چریک! توریست ها اصلاً جوابش ندادن. نستور ذوق زده شد سریع رفت پشت دیوار خونه ش نوشت : منم من، مینی کمون ! احترام بگذارید !! با شنیدن این خبر، کلاغا سیگارای برگشون رو به نشانهٔ احترام تنقیه کردن به خودشون، خروسا رفتن پی مرغ بازی شب جمعه شون، سگا شاش کردن رو زمین سفت و ابوعوعو تو مایهٔ ماهور خوندن، گربه ها پیغام دادن به موش ها، تا اطلاع ثانوی نیازی به تله موش نمی باشد، موش ها هم ذوق زده واسه گربه ها پسغام دادن، قربون اون تار سبیلای مردونه تون شهر نو تعطیله !!!
نستور سنسینی از این همه احترام شوکه شد به گماشته ش دستور داد زنش رو طلاق بده! گماشته گفت : قربونت برم، مغزخر از کجا واست تیار کنم این قدر که تو نابغه ای؟ نستور تازه فهمید که نه بابا به جز توریست ها، گماشته ش هم اونو نابغه می دونه! رفت جلوی خونه ش پرچم زد : به خدا من نابغه م !! نستور چریک شد یعنی بود ولی چریک تر شد. بی برو برگرد مثل توپ ترکید. تو قهوه خونه مسابقهٔ رو کم کنی استکبار راه انداخت. زنش گفت : آخه چطوری ؟ گفت : تو کافه می شینم روش کم می کنم! همه واسش کف زدن، کف گرگی، این قدر که نابغه بود!
مجسمه آزادی رو ماچ کرد !!!
یه شب دو شب سه شب، شب چهارم قهوه چی افتاد دست و پای استکبار! - بی شرف، فدات شم به این نابغه بگو که روت کم شده، زنم داره طلاق می گیره! فرداش روزنامه ها خبر پیروزی نستور رو جدول کردن دادن مردم بالاش فکر کنن. سه هفته بعد رمز پیروزی نستور کشف شد : داس و چکش !!! نستور فرداش رفت میدون «تیان آن من» پیش دانشجویان شورشی، واسشون دو ساعت تموم از فواید قهوه تلخ فرانسوی بلغور کرد.
دانشجوها حوصله شون سر رفت با تیپا عذرش روخواستن. دوباره برگشت گفت : قهوه کوفت نمی کنین به جهنم، بذارین لااقل واستون از ناز و کرشمه های زن قهوه چی تعریف کنم! دانشجوها هـُوش کردن لجش گرفت زنگ زد به استالین گفت : زیر تانک لهشون کن، اینا لیاقت پرولتاریا رو ندارن! خون جوونای پکنی که از پارو بالا رفت حالش بهم خورد، دکتر آوردن بالای سرش، دکتر نسخه داد:
بواسیره ! نستور زد زیر گریه . - کار، کار دشمنه. - دکتر زد زیر خنده. - استالین رو می گی. - نستور زد زیر عصب. - خرتر از شما خود خره. امپریالیسم به این بزرگی جلوتون اردو زده نمی بینین ! دکتر هرچی دید زد به جز ودکای داغ و ذرت بو داده چیزی ندید. نستور زد زیر فحش . - پشت اینم خاک می کنم رفت کرملین آگهی زد: همه باهم برابرند همه یا داسن یا چکش !
فرداش نستور سنسینی تو خلیج خوکها نون باگت می پخت، لای نونا یا داس می کاشت یا چکش، می داد بچه های فقیر، تغذیه رایگان !! دندون بچه ها که شیکست پدرمادراشون رفتن قهوه خونه به قهوه چی گفتن، فکری بکن.
- بندازینش تو آب خفه شه بلکه زن ما هم نفسی کشید. دست و پاش رو گرفتن با داس و چکشش انداختنش تو آب. هوار کرد : به خدا غلط کردم. زن قهوه چی دلش سوخت از آب کشیدش بیرون. قهوه چی قهر کرد رفت خونه آبجیش. نستور داس وچکش رو فروخت. باهاش رایانه خرید وصل شد اینترنت هی قهوه خورد هی چت کرد هی قهوه خورد هی چت کرد هی قهوه خورد هی چت کرد! کریسمس سال بعد واسش ای میل اومد : چریک پیر ! تغییر جنسیتت پذیرفته شد بلند شو بیا پیش خودمون، کافه های تگزاس قهوه شون خوشمزه تره !
رسید که به آمریکا واسش داس و چکش نو خریدن، ذوق زده شده، رفت

نویسنده: هوشنگ ورعی
منبع : آی کتاب


همچنین مشاهده کنید