چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

بین خودمان باشد تابستان بر باد رفته


بین خودمان باشد تابستان بر باد رفته
ظهر که از آخرین امتحان برگشتم، دویدم توی اتاق تا برنامه تابستانم را بچینم . هنوز هفت - هشت روز تا اول تیر مانده بود اما عجله داشتم، می دانستم که این آخرین تابستانی است که می توانم رها باشم. از سال بعد سایه کنکور روی سر همه برنامه هایم می افتد. البته برنامه ام فکر کم کردن بارسال بعدم را کرده بود:«مرداد و شهریور : تست زنی برای کنکور ریاضی ۱و۲ ، فیزیک ۲ و بخش نور فیزیک۱، شیمی۲ ، هندسه۱، زبان : لغات کل (دوره دبیرستان و پیش دانشگاهی) البته در این دو ماه کلی کار دیگر هم برای خودم دست و پا کرده بودم که همه شان را برای اهتمام روی درس خط زدم تا با پشتکار بیشتری کار کنم. همان موقع به بچه های کوچکتر حسودی ام شد، آخر ما آخرین بازماندگان نسل کنکوریم و شنیده ام که بعد از ما قرار است این کنکور را حذف کنند.
تیر، با همان سرعتی که آمده بود رفت . بر اثر جو کنکور، کنار رمان خواندن هایم و کارهای وبلاگی ، کلمات زبان دوره دبیرستان و پیش دانشگاهی را هم می خواندم . تیر که تمام شد. هنوز دو - سه هزار صفحه رمان نخوانده باقی بود و این همه کار نکرده! باز هم خدا پدر متولیان مدرسه را بیامرزد که کلاس فیزیک برایمان گذاشتند تا یادی از فیزیک بکنیم ! برای جبران این دو - سه هزار صفحه، شب ها تا ساعت ۳ بیدارم و کتاب می خوانم، از آن طرف صبح ساعت بلند می شوم و می نشینم پای کامپیوتر ، ظهر دوباره کتاب می خوانم و ۱۰ می نشینم پای کامپیوتر تا مجله بچه های هیئت را درست کنم. وبلاگ را هم، تعطیل کردم، تا تیر ۸۹! تا شاید کمی فراغت بال پیدا کنم اما هنوز نه آن کتاب ها تمام شده و نه تستی زده شده . نیمی از تابستان رفت ، بهتر بگویم؛ نیمی از تابستان بر باد رفت. شاید نیمه دیگرش برایم خوش یمن باشد. اینجاست که به جمله امام علی(ع) می رسم:« فرصت ها چون ابر در ... گذرند... » و چقدر زود ابرها می روند.

محمد حیدری ، ۱۶ ساله، قم
(عضو تیم ادبی و هنری مدرسه)
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید