جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

۴ اوت سال ۱۹۱۴ ـ اوج گیری امپریالیسم تازه


۴ اوت سال ۱۹۱۴ ـ اوج گیری امپریالیسم تازه
این روزها در سال ۱۹۱۴، جهان در حال فرورفتن به داخل یک جنگ جهانسوز بود. مورخان وقت درباره اوضاع جهان که به این ورطه افتاده بود، در جریان جنگ تفسیرهایی منتشر ساختند و اصحاب نظر، ابراز عقیده کردند که خلاصه و نمونه هایی از آن ها از این قرار است:
«تاریخ نگاران» سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۹۱۴ را سالهای اوج گیری امپریالیسم تازه خوانده اند که جنگ ژاپن با چین بر سر مالکیت شبه جزیره کره که از چهارم اوت سال ۱۸۹۴ آغاز شده بود گام دیگری در این راستا بود که ظرف ۴ ماه چین شکست خورد و شبه جزیره کره به تصرف ژاپن درآمد. از سال ۱۸۷۰ بتدریج آلمان، آمریکا و ژاپن نیز به صف امپریالیستهای وقت: انگلیس، فرانسه، روسیه و اتریش پیوسته بودند و برخلاف دسته اول، اشتیاق فراوان به پیمودن یک شبه ره صد ساله آنها را داشتند.
در آن تاریخ بیش از نیمی از جمعیت جهان مستعمره بودند. خصلت واحد امپریالیستهای هفتگانه این بود که تحت شعار «توسعه قانون و تمدن» به استعمار مردم کشورهای دیگر می پرداختند و هر سال ۲۴۰ هزار مایل مربع بر اراضی تحت استعمار اضافه می شد.
امپریالیست های سه گانه اخیر اعتقاد تازه یی را رواج دادند و آن این است که کشورهای قدیمی دارای حکومت ملی مثلا ایران را نباید مستعمره کرد فقط باید آنها را تحت نفوذ درآورد.
جوزف چمبرلن وزیر مستعمرات انگلیس از ۱۸۹۵ تا ۱۹۰۳ معتقد بود که مستعمرات باید از نظر اقتصادی و آموزشی چنان به کشور حاکم و مسلط (استعمارگر) وابسته باشند که هرگز فکر استقلال هم به سرشان نزند. در این میان هابسون Hobson اقتصاددان زمان، امپریالیسم را جدا از کاپیتالیسم ندانست و گفت که امپریالیسم همان کاپیتالیسم دولتی است که یک کشور و یا گروه تشنه سرمایه گذاری و داشتن قلمرو «بازار» است و علاقه وافر دارد به جایی که در کنترل و امن است، پول اضافی اش را که اگر محبوس شود می گندد سرمایه گذاری کند و محصول ارزان این سرمایه گذاری را به کشور خود بازگرداند و این سرمایه که در عین حال انتقال وسایل تولید است، در کشور مادر تولید کار می کند. لنین از همین عقیده هابسون استفاده کرد و در نطق تاریخی سال ۱۹۱۶ خود [یک سال پیش از پیروزی انقلاب روسیه] امپریالیسم را بالاترین مرحله کاپیتالیسم خواند و گفت که کشورهای امپریالیست مایل به تمرکز پول در دست عده یی معدود هستند و این عده در داخل کشور مردم را برده خود
می کنند و در کشورهای دیگر دست به استثمار و غارت می زنند. بنابراین توسعه قانون، تمدن و فرهنگ که آنها مدعی آن هستند چیزی جز بهانه برای تحکیم استثمار و بردگی جهانی و جلوگیری از این «حق» که مردم باید برابری اقتصادی و اجتماعی داشته باشند، نیست. به این ترتیب لنین برابری اقتصادی را مقدم بر برابری در آزادی می شمرد.
در آن زمان عثمانی یک دولت استعمارگر در حال زوال بود، ولی استعمار آن دولت، از نوع قدیمی آن و چیز دیگری بود و در اراضی متصرفه به سبک هفت امپریالیسم دیگر سرمایه گذاری نمی کرد و به بسط فرهنگ و تمدن دست نمی زد که نیاز به آن داشته باشند. دلیل آن کشتار ارمنی های خواهان استقلال در سال ۱۸۹۴ بود که دیوار به دیوار آن زندگی می کردند و نفوذ فرهنگی آن را که شدتی نداشت نپذیرفته بودند.
منبع : تاریخ ایران و جهان در این روز


همچنین مشاهده کنید