جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

کلاغهای متجدد!


کلاغهای متجدد!
امروز یه روز سرد زمستو نی است.دارم راه می رم و دلم میخواد به دورو برمو بیشتر نگاه کنم .در کنار رودخونه راه میرم آبش از هروز آبی تر است و آرامشش معجزه میکنه.زندگی در جریان است و همه چیز
رو به راه است ولی یه دفعه روی درخت کنار حاشیه آب دو تا کلاغ بومی توجهم را جلب میکنند گوشهام راتیز
میکنم شاید بشنوم مثل اینکه بحث داغی بینشون هم هست و بایدم مهم باشه .مسیر نگاهشون را دنبال میکنم آهان یه چیزائی دستم اومد یه خانم کلاغی کمی اون طرف تر نشسته اوه اوه چقدر هم که افاده میفروشه!اولی: برمیگرده به دوستش میگه:اگه تو واسه ما رفیق بودی یکاری برا این دل بی درمون ما میکردی و میرفتی و پا پیش میگذاشتی !دومی:بی خیال آخه من برم چی بگم برم بگم این رفیق ما شب وروز دیگه واسه ما نذاشته و ما رو کچل کرده و بیا و التفاتی بکن و گوشه چشمی نشون بده !تو اگه عرضه داشتی خودت می رفتی .اولی:عرضه دارم خوبش را هم دارم انواع و اقسام قارها با نواهای مختلف را بلدم اما نمی دونم چرا تا چشمم به یه همچین مواردی میخوره دیگه قارم کوک نیست!اصلا بیا و برو آیدی منو بهش بده و یه ساعتی با هاش قرار بذار چت کنم یا شمارهمبایلمو بهش بده تا باهاش حرف بزنم و یه چند تائی از این پیغامهای کوتاه عاشقانه بدم آخه میدونی نمی تونم رو در رو باهاش حرف بزنم حرفام به کل یادم میره!تو که رفیق منی بگو مگه من خوش تیپ نیستم مگه جوون نیستم .بروبهش بگو خونه برات میسازم کاخ!هر چی که اراده کنه و هر نوع جواهری را رو دست زدم براش!.دومی:ای بابااومدی اصلا رفتی از تو خوشش نیومد اون وقت چیکار میکنی؟اولی:دلش هم بخواد خوش تیپ نیستم که هستم بره
بگرده کلاغی به خوشتیپی من پیدا کنه!به پرهام اسپری آدیداس میزنم سر تا پام اورجیناله و به قوله امروزیا نایک بازم!قییافم هم که بذارو برو همین چند روز پیش از من در خواست شد که مدل تبلیغاتی یه عطر بشم ولی قبول نکردم!همین دورو برا سراغی بگیری میگن فقط یکی اونم پاشنه طلا که حاجیت باشه!که پیش روته.کلاغها حال هم چی میخوان؟!خوشتیپی و پولداری و یه دل عاشق.دومی:میزنه زیر خنده و میگه خدارو شکر که تو هیچ کدوم را نداریآخه کلاغ رو چه به بنز سواری!اومدیمو رفتی یکی دیگرو دوست داشت؟اون وقت چیکار میکنی؟اولی:اوه خوب نخواد اصلا بره عاشق یه کلاغ آس و پاس آسمون جل بشه.دومی:پس تو علشق نیستی؟..
آخ آخ دعواون شد و بحسشون بالا گرفت.... یه لحظه رومو اون ور کردم دیدم طرف با یکی دیگه اوج گرفت و رفت اینارو ببین سر چی دارن دعوا میکنن .چند دقیقه ای گذشت و ای دل غافل دیدن اثری از خانم کلاغ نیست!
اونا هم پر کشیدندو و رفتند و باز آرامش بر گشت و من هم به راه خودم ادامه دادم .........


زمانه رستمیان
منبع : مجله آینه


همچنین مشاهده کنید