شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

وصف اندوهات یک قالی


وصف اندوهات یک قالی
تلفن دوباره ناله سر داد، دلللللینگ، دلللللینگ،
مثل خروس، سر صبح همه‌ی اعضای خانه را بیدار کرد، من، ساعت و ... .
ساعت از من زودتر بیدار شد، با هشتمین ناله‌ی پاندولش، من خستگی از تنم هم بیرون رفته بود، عصبانی نبودم، چون که حداقل یکی دو ساعتی بیشتر خوابیده بودم، آخر امروز یکشنبه بود و از رفت و آمد اضافی خبری نبود.
جک (Jack) به دو، تلفن را آرام کرد، همان دختر شیطون همسایه که دو سه بار هم به خانه‌ی ما آمده بود، پشت خط بود.
بیشتر از جک، من به او علاقه داشتم، به حقوق اعضای خانه احترام می گذاشت، با همان دو سه باری که به این خانه آمده بود، درد دل ما را فهمیده بود، آره، درد دل ما را، من و اون قالیچه‌ی کناری.
اصولا دختر فهمیده‌ای بود، درد دل ما، این قشر ضعیف و بی زبانی که بدون وجودشان، زیبایی خانه قالب تهی می‌کند.
می‌دانید ؟ من معتقدم که هرکس، در این دنیا، حقوقی غیر قابل اجتناب دارد، حتی آن رنگ دیوار، آن روغن پارکت کف زمین، من خودم چند بار شب ناله‌های همین روغن تازه‌ای را که به پارکت‌ها زده شده، شنیده بودم، از بی توجهی جک و از کفش‌هایش زجه می‌زد، آن شب به حالش گریه کردم، آخر دو سه روز بیشتر نبود که به پارکت‌ها مالیده شده بود، کفش‌های گلی جک، صورتش را خط‌خطی کرده بودند، آخر این درد را به چه کسی می‌گفت ؟
جک، اصلا حقوق ما را درک نمی‌کند، شاید برای این است که صدایمان را نمی‌شنود، آخر این‌قدر انسان نفهم ؟!!!
ولی دختر همسایه، همان یک‌باری که اخم ما را وقتی با کفش‌های گلی وارد شد دید، شصتش خبردار شد که ما با کفش‌های گلی میونه‌ی خوبی نداریم، از آن به بعد با کفش تو نیامد، این‌قدر انسان فهمیده ؟!
ای کاش جک هم چیزی از فهم و کمالات این بانو، عایدش شود، حداقل دختر همسایه دردمان را به او بفهماند، ما که صورتمان درد گرفت، از بس لگد خوردیم و حرف نزدیم، از بس اخم کردیم و تاثیری ندیدیم.
منبع : دو هفته نامه الکتریکی شرقیان


همچنین مشاهده کنید