پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

چگونه راکفلر بر نگرانی های خود غلبه کرد


چگونه راکفلر بر نگرانی های خود غلبه کرد
جان راکفلر معروف، یک میلیون دلار اولیه خود را در سی و سه سالگی جمع آوری کرده بود و در سن ۴۳ سالگی شرکت "استاندارد اویل"را تاسیس کرد.اما در پنجاه و سه سالگی چگونه بود؟ نگرانی او را احاطه کرده بود و غصه و فشار کار سلامتی اش را بکلی مختل ساخته بود. می گویند سوء هاضمه مهلکی دامنگیرش شده بود و چند تار مو بیشتر برایش نمانده بود بطوریکه همه موهای بدنش حتی مژه هایش ریخته بود.و به گفته پزشکانش او به نوعی "داءالتعلب" مبتلا شده بود که در اثر انحرافات و فشارهای عصبی بوجود می آید.راکفلر دارای استخوان بندی آهنینی بود که در اثر کار در مزارع ورزیده شده بود اما در پنجاه سه سالگی شانه هایش افتاده بود و هنگام راه رفتن قادر به حفط تعادلش نبود.راکفلر درآمدش در هفته یک میلیون دلار بود ولی نمی توانست بیش از دو دلار در هفته بخورد!شیر و چند دانه بیسکویت تنها غذایی بود که می توانست بخورد.چرا راکفلر به این روز افتاده بود؟ نگرانی ، غصه ، فشار خون و هیجانات زندگی که برای خودش بوجود آورده بود اورا در کنار پرتگاه مرگ قرار داده بود.راکفلر در جوانیش هیچ چیز جز سود و زیان چهره او را تاریک و روشن نمی ساخت او هنگامی که سود زیادی می برد از شادی می رقصید و کلاهش را به هوا می انداخت اما اگر ضرر می کرد فورا بیمار می شد.راکفلر وقتی چهل هزار دلار غله از ناحیه دریاچه های بزرگ خریده و بار کشتی کرده بود با وجودی که مخارج بیمه کشتی بیش از ۱۵۰ دلار نمی شد ولی از بیمه کردن آن سرباز زد.اتفاقا دریا طوفانی شد وراکفلر نگران غرق شدن کشتی بود و تا صبح در اتاق کارش راه می رفت. شریکش به ملاقاتش آمد به او گفت هر چه زودتر به به شرکت بیمه رود وتا وقت نگذشته کشتی را بیمه کند.شریک وی به شرکت بیمه رفت و کشتی را بیمه کرد. اما هنگام بازگشت وضع راکفلر را وخیم تر دید!زیرا چند دقیقه پیش تلگراف ورود کشتی رسیده بود و راکفلر نگران این بود که چرا ۱۵۰دلار خرج بیمه کرده است!این موضوع حالش را خراب کرد و نتوانست کار کند و اداره را ترک کرد و به منزل رفت.شرکت راکفلر در آن موقع سالیانه پانصد هزار دلار معامله می کرد با وجود این راکفلر برای ۱۵۰دلار خودش را چنان ناراحت کرده بود،به طوریکه خود را در بن بست می دید ووقتی هم برای تفریح واستراحت نمی گذاشت وبه غیر از پول در آوردن به چیز دیگری فکر نمی کرد.راکفلر در اوج شهرت ، در آن موقعیکه از معادن او سیل طلا جاری بود او مورد نفرت همگان بود و هر روز نامه هایی پر از فحش و دشنام که از آن ها بوی خون به مشام می آمد به او می رسید ودر بیشتر نامه ها او را تهدید به قتل می کردند.وی برای حفظ جانش نگهبانانی استخدام کرده بود که لحظه ای از او دور نمی شدند.ولی بی خوابی،سوءهاضمه و ریختن موهایش و تمام آثار نگرانی ها چیزهایی نبود که بتوان آن را نادیده گرفت. در آخر کار پزشکان حقیقت تلخی را بر او آشکار کرده و خاطرنشان ساختند که باید از بین پول و نگرانی و حیات یکی را انتخاب کند یا بایداستراحت کند یا بمیرد.راکفلر این بار استراحت را برگزید ولی در آن موقع نگرانی تقریبا او را از پای در آورده و سلامتش را مختل ساخته بود.هنگامی که پزشکان برای نجات او دست بکار شدند، سه دستور به او دادند و راکفلر تا آخر عمر به دقت آن ها را اجرا می کرد واین دستورها به این قرار بود:
۱) از نگرانی بپرهیز و در تحت شرایط و مقتضیات خود را گرفتار نگرانی نساز.
۲) استراحت کن و ورزش های سبک انجام بده.
۳) مواظب غذای خود باش و قبل از اینکه سیر شوی دست از غذا بکش.
راکفلر دستورات را بکار برد او کاملا استراحت می کرد و بازی گلف را فرا گرفت و به باغبانی علاقمند شد وبا همسایگان و آشنایان شروع به رفت و آمد کرد وکار مهمتری که انجام می داد این بود که عوض فکر کردن درباره اینکه چگونه می توان پول بیشتری به دست آورد مدتی از وقت خود را صرف رفاه و آسودگی دیگران می کرد.از این به بعد راکفلر شروع به خرج کردن و بذل و بخشش کردن کرد اگر چه در این کار هم نفرین می شنید اما از کمک دست بر نمی داشت.یک موقع به او خبر دادند که مدرسه کوچکی در کنا دریاچه میشیگان به علت کمبود درآمد نمی تواند قرض های خود را بپردازد و در شرف تعطیلی است.راکفلر فورا میلیون ها دلار در این راه صرف کرد و بنای باشکوهی بجای این مدرسه کوچک بر پا ساخت که امروز بنام" دانشگاه میشیگان" معروف است.همچنین در ۱۹۳۲ در چین مریضی وبا شیوع گرفت و دهقانان زیر دست و پا جان می دادند در این موقع بحرانی و خطرناک موسسه راکفلر برای ریشه کن کردن این مریضی و تهیه واکسن خدمت بزرگی کرد.در کل ثروت راکفلر عامل موثری در کشت داروهای موثر برای درمان مالاریا،سل،سرماخوردگی و بیماری های دیگر بود.
اما راکفلر در چه حالی بود؟ بله او دیگر راکفلر سابق نبود،مردی شاد بود و اخلاقش عوض شده بود ونگران نمی شد و وقتی که با شکست روبرو می شد دست از خواب برنمی داشت.موضوع از این قرار بود که دولت آمریکا علیه شرکت استاندارد مبلغ هنگفتی ادعای خسارت کرد و این دعوی پنج سال طول کشید و عاقبت با اینکه بهترین وکلای مدافع از شرکت طرفداری می کردند شرکت استاندارد اویل محکوم به پرداخت بزرگترین جریمه ها شد. هنگامی که محکمه رای دادگاه را اعلام کرد و نظر خود را اظهار نمود،همه ناراحت بودند که چطور این موضوع را به راکفلر بگویند.آن ها نمی دانستند که او تا چه اندازه عوض شده است.آن شب یکی از وکلای مدافع با ترس گوشی تلفن را برداشت و نظر رئیس محکمه را به اطلاع او رسانید و در پایان گفت:امیدوارم امشب راحت بخوابید! راکفلر با خونسردی گفت:نگران نباش آقای جانسون من امشب را راحت تر از هر شب می خوابم و از شما می خواهم که بدون جهت خود را نگران نسازید.شب خوش! اما به عقیده شما این سخن از مردی که برای۱۵۰دلار آنقدر خود را ناراحت ساخته بود که مجبور به استراحت شد ، بعید به نظر نمی آید؟
بله راکفلر با تمام زجرهایی که کشید توانست با عوض کردن تفکر و تجدید نظر در اخلاقش بر نگرانی و مریضی های خود غلبه کند بطوریکه،او در ۵۳ سالگی مشرف به مرگ بود ولی با این حال ۹۸ سال عمر کرد.

http://zoka.blogfa.com/post-۷۳.aspx
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید