پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

مدرسه یعنی مدرسه!


مدرسه یعنی مدرسه!
برای بعضی ها، مدرسه همان داستان تکراری «علم بهتر است یا ثروت» است و برای عده ای دیگر، «فقط، زنگ ورزش را عشق است!»
برای معلم ریاضیات، مدرسه یعنی جدول ضرب و برای معلم عربی؛ ضرب زید عمراً. برای برخی، عذاب الیم و برای عده ای دیگر رفع اشکال و چلاندن معلومات معلم و تا ته جزوات و کتاب های فوق برنامه رفتن. برای عده ای، اول گرفتاری خرید لوازم التحریر و چه کنم چه نکنم ثبت نام و تأمین هزینه های آنچنانی؛ برای دیگری، رسیدن به سرویس و از دست ندادن آخرین اتوبوسی که بتواند او را ۴۵ کیلومتر آن سوتر زمین بگذارد!
مدرسه، برای رئیس آموزش و پرورش یک فضای آموزشی است که باید گسترش یابد و تجهیز شود و برای آن یکی: از مدرسه هرگز مطلب علم...
اما، مدرسه برای من، سوای تعریف های مختلفی که در فرهنگنامه ها و اذهان دارد و سوای ویژگی های فرهنگی، اجتماعی، آموزشی و سیاسی اش، معنای دیگری می دهد. برای من، مدرسه یعنی تلاطم درونی دانش آموزی که خود را برای پرسش معلم آماده نکرده است! مدرسه یعنی چشمان خیس از اشک دانش آموز خطاکاری که به جای سیلی، گرمی دست مهربان معلم را بر سر خود حس می کند. مدرسه یعنی، پچ پچ ها و خنده های زیرزیرکی دو تازه وارد تازه آشنا در انتهای کلاس که با صدای هیس! معلم به سکوت می انجامد.
مدرسه یعنی گوش دادن به صدای ترق ترق باران روی سقف کانکس! و تماشای قطرات فضول باران که از زیر سقف ایرانیت به داخل کلاس سرک می کشند و روی دفتر همکلاسی می چکند!
مدرسه یعنی هیاهوی «شی شی شیشه شیکست! مدرسه یعنی انفجار پانصد نفره: «برای حفظ شیشه، مدرسه باید تعطیل شه!» مدرسه یعنی ترکیدن بغض نیم ساعته یک کلاس اولی، وقتی در تمام مدت به جای خالی مادرش فکر می کرده! مدرسه یعنی یک توپ بسکتبال و یک حیات بچه به دنبالش! مدرسه یعنی کار دستی من از مال تو بهتره! یعنی چغلی پیش ناظم! یعنی روزنامه دیواری و رقابت برای مطرح شدن سر صف. مدرسه یعنی دیر رسیدن و ترس از ناظم. مدرسه یعنی خاطرات، یعنی ضرب زمین در ضربان دل ما، مدرسه یعنی «واژه باید خود باران باشد».
مدرسه یعنی مدرسه؛ مدرسه یعنی زندگی.
shademani.blogfa.com/


همچنین مشاهده کنید