جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

دستگاه خراب کاغذ خرد کن


دستگاه خراب کاغذ خرد کن
سالها بود که می خواست در نویسندگی انقلاب به پا کند . همیشه می گفت باید رمانی مثل صد سال تنهایی بنویسد تا دنیا را تحت تاثیر خودش قرار دهد . ده ، پانزده سالی می شد که دوستانش به او - که قلم روان و شیوایی داشت - اصرار می کردند وسواس را کنار بگذارد وحداقل یک اثر منتشر کند اما او در این مدت بیشتر از بیست رمان ، دهها داستان کوتاه و صدها داستانک را نوشت و به دستگاه خراب کاغذ خرد کن سپرد . رمانهایی که هر یک از آنها می توانست خوانندگان زیادی داشته باشد و نام او را در ذهن علاقه مندان کتاب بنشاند اما او فقط دنبال صد سال تنهایی بود .
حالا پس از سالها ، دوستان مهربان و با محبتی که با او رفت و آمد داشتند و سطلهای آشغال و مخزن دستگاه کاغذ خردکنش را متواضعانه خالی می کردند ، هر یک چندین اثر چاپ شده پر طرفدار داشتند و به شهرتی بی نظیر رسیده بودند با خوانندگانی که تا نام کتابشان را می آوردی بیوگرافی نویسنده اش را واو به واو می گفتند اما او . . .
هیچکس او را نمی شناخت . خودش هم - حالا که آلزایمر گرفته بود - حتی نمی دانست حسرت چه چیز را می خورد .
منبع : عصر ایران


همچنین مشاهده کنید